در مینی سریال "نوبل"، دو داستان با دقت در هم آمیخته و در مورد یک سرباز که به خانه باز می گردد و خانواده یک مرد که درگیر یک بازی سیاسی بین المللی می شوند، می باشد...

"دیوید اسلیانی" از زندان فرار می کند و تلاش می کند با شریک خود، برای یک قرارداد مواد مخدر دیگر همکاری کند، در حالی که پلیس به دنبال اوست...

این مینی سریال رویداد های واقعی را به تصویر می کشد که در سال 1993 در شهر ویکو، تگزاس رخ داده، جایی که در آن، مقامات ایالتی گروهی از مذهب داوودیان را محاصره کردند...

یک داستان حماسی در مورد شجاعت، حرص و طمع ، خیانت، انتقام، وفاداری، قدرت است که خوب و یا بد بودن قهرمان داستان را مشخص می کند. داستان سریال در مورد نبردهای قهرمانی به نام بیوولف می‌باشد که بر هیولایی به نام گرندل و پس از آن مادر گرندل پیروز می‌شود...

مینی سریالی زیبا از زندگی "نلسون ماندلا" نخستین رئیس جمهور آفریقای جنوبی که در انتخابات دموکراتیک عمومی برگزیده شد. وی پیش از ریاست جمهوری از فعالان برجستهٔ مخالف آپارتاید در آفریقای جنوبی و رهبر کنگره ملی آفریقا بود. او به خاطر دخالت در فعالیت‌های مقاومت مسلحانه مخفی محاکمه و زندانی شد. ماندلا 27 سال زندان را در یک سلول در جزیره روبن سپری کرد...

یک توریست 19ساله آمریکایی به نام "ایوا"، هدف یک قاتل سریالی روانی به نام "میگ تیلور" قرار میگیرد.. او از حمله جان سالم به در میبرد و در پی انتقام برمی‌آید...

داستان این مینی سریال در مورد "چارلی" می باشد که متوجه می شود به بیماری سرطان مبتلا است. اما زمانی که چارلی شیمی درمانی را به خاطر یک درمان طبیعی تر، رها می کند، دوستان او از خود عکس العمل نشان می دهند...

داستان این مینی سریال درمورد تلاش شش ساله مردی برای پیدا کردن حقیقت مرگ مرموز پدرش میباشد. در طول تحقیقات او با برخی از تاریک ترین اسرار ایالات متحده رو به رو میشود که...

داستان در مورد روزهای معمولی از زندگی مادر و دختری در یک شهر کوچک اطراف نیویورک است. ماجرای شاد بودنها و غمگین شدنها، نیازها و تلاشها، موفق شدنها و گاهی هم شکست خوردنها. مادر 32 ساله است و دختری 16 ساله دارد. کابوس او در زندگی این است که دخترش اشتباهات او را تکرار کند و تمامی توان خود را برای جلوگیری از این موضوع به کار میگیرد...

«هلن» و «مارگارت اشلگل» با برادرشان، «تیبی» با خانواده ی «ویلکاکس» آشنا می شوند. «خانم ویلکاکس» با «مارگارت» طرح دوستی می ریزد و هنگام مرگ وصیت می کند که ملک روستایی «هواردز اند» به «مارگارت» برسد. اما «هنری ویلکاکس» و بچه هایش وصیت نامه را از بین می برند و پس از چندی «هنری» به «مارگارت» پیشنهاد ازدواج می دهد...