بهار سال 1863. ژنرال » گرانت « ( جونز ) ناموفق در تصرف شهر ویکسبرگ، واحدى از سواره‏نظام را تحت رهبرى » سرهنگ مارلو « ( وین ) به قرارگاه نیوتن در میسیسیپى واقع در قلب نیروهاى جنوبى گسیل مى ‏دارد تا خطوط تأمین تدارکات دشمن را قطع کنند.

در حین خواب، گروهی از چادرنشینان فریادی شوم می شنوند. آن‌ها از خواب بیدار می‌شوند و می‌بینند که با خشم لا یورونا سرگردان شده‌اند.

یک افسر مجروح و سرخورده ی ارتش شمالی ها به نام «ستوان جان و. دانبار» (کاستنر)، دست به خودکشی میزند. اقدام «دانبار» به خود کشی را اشتباها عملی قهرمانانه تلقی می کنند و او را به پست مورد علاقه اش می فرستند - یک پست دیده بانی مرزی، دور از «تمدن» سفیدپوستان. «دانبار» پس از چند تجربه ی عجیب و غریب در آن جا، با یک گرگ دوست می شود...

غریبه ای (ایست وود) سوار بر اسب به شهر مرزی سن میگل در مکزیک می رسد. دو گروه رقیب، »روخوها« و »باکسترها« اختیار شهر را در دست دارند. غریبه، قابلیت های خود را به نمایش می گذارد، آتش نزاع دو گروه را شعله ور می کند و در این میان سود خود را می جوید...

یک تفنگدار اسرارآمیز روسی به یک مارشال و یک کلانتر کمک می کند تا با یک باند یاغی تشنه به خون به نام The Hellhounds که به شهر کوچک آنها در شرق تگزاس حمله کرده اند، درگیر شوند.

یک تفنگدار تگزاسی ، باید یک تبهکار را دستگیر کند و او را برگرداند ، درحالی که باید با آپاچی های وحشی و جایزه بگیر های حریص در راه برگشت ، مقابله کند ...

داستان یکی از بزرگترین افسانه های قانون شکن غرب قدیم، جسی جیمز. جسی پس از فرار از اسارت، قبل از ناپدید شدن برای همیشه، با یک امتیاز دیگر در حال فرار می‌بیند.

این فیلم درباره یک شکارچی فضل معروف است که با دشمن قسم خورده خود، یک قمارباز حرفه ای و قانون شکنی که سال ها قبل به زندان فرستاده بود، برخورد می کند.

یک تفنگچی پیر و دخترش باید با عواقب گذشته خود روبرو شوند، زمانی که پسر مردی که او سال ها پیش او را به قتل رسانده می رسد تا انتقام خود را بگیرد.

در سال 1909، در میان غرب پیر در حال مرگ، ویلی پسر، دونده صحرای مسافتی طولانی به سنت Chemehuevi، عاشق زیبایی بومی جوان، کارلوتا می شود. پدر کارلوتا، شمن Chemehuevi و رهبر قبیله محلی، اجازه نمی دهد ...