ماجرای فیلم از جایی شروع می شود که یک راننده کامیون آمریکایی بنام «جک برتون» به همراه دوستش «ونگ چی» به فرودگاه بین المللی سان فرانسیسکو می رود تا نامزد ونگ را سوار کند...

قرن چهاردهم. » شاه استفان « و همسرش صاحب دخترى مى‏شوند. پرى شیطان‏صفتى از این که به جشن تولد نو رسیده دعوت نشده به خشم مى‏آید و شاهزاده خانم را طلسم مى‏کند که در شانزده‏سالگى بر اثر لمس سوزن نخ‏ریسى جوان مرگ شود. اما یک پرى خوش‏قلب مقدر مى‏کند که شاهزاده خانم در صورت تماس با سوزن به خواب عمیقى فرو برود و تنها با بوسه‏ى محبوب به زندگى بازگردد...

«سام» (سوایزی) در گردشی شبانه با نامزدش، «مالی» (مور)، در کوچه ای تاریک به دست ولگردی به قتل می رسد و روحش از بدنش جدا می شود، اما کنار «مالی» می ماند. بعدتر روح «سام» می فهمد که مرگش تصادفی نبوده و دوستش «کارل» (گلدوین) این نقشه را برای تصاحب چهار میلیون دلاری کشیده که به اشتباه از حساب بانکی او سر درآورده است و …

در یک شهر کوچک آمریکایی ، یک سیرک اهریمنی و مالک اهریمنی اش مردم شهر را شکار می کند...

پادشاه لپرکان ها بدنبال یک مورد مناسب ازدواج برای دخترش میگردد ....

دو مرد جوان هنگام تمرین J.S. دفترچه یادداشت باخ برای آنا ماگدالنا.

یک کودک 5 ساله برای زندگی با مادربزرگ خود در یک شهر کوچک در تایوان نقل مکان می کند. بلافاصله پس از آن، او متوجه می شود که مادربزرگ او نه تنها یک فروشنده است، بلکه او در شکار شبح ها نیز مهارت دارد. یک روز متوجه می شود که نوه اش دچار مشکل شده است..

پدر و نامادری دختر نوجوانی به نام «سارا» (کانلی)، او را در خانه گذاشته اند تا از برادر نوزادش «توبی» (فراود) مراقبت کند. گروهی جن با استفاده از این فرصت، «توبی» را می ربایند، و سر دسته شان، «جارت» (بویی)، به «سارا» می گوید که فقط سیزده ساعت فرصت دارد تا از هزار تویی که به شهر اجنه می رسد، بگذرد اگر موفق نشود، برادرش هم جن خواهد شد.

در یک شب کریسمس، مرد جوانی به نام اریک به یک شهر کوچک استانی می رسد. او در اینجا با جولین، پیانیست بار که دقیقاً دوبلور اوست، ملاقات می کند...

"پیت" (تریسی)، خلبان شجاع بمب‌ افکن در خلال جنگ جهانی دوم، در برخورد با ناو هواپیمابر آلمانی ها کشته می‌ شود و نامزدش ، "دوریندا" (دان) را که او نیز خلبان است، افسرده و اندوهگین بر جای می‌گذارد...