داستان فیلم در مورد دو کودک است که دارای نیروهای خارق العاده هستند و موجوداتی فضایی می باشند. اکنون آنها سعی دارند تا به سفینه ی خود برگردند و از خطری که گروهی از تبهکاران آنها را تهدید میکند و همچنین از دست مامورین فدرال دولتی که قصد دستگیری آنها را دارند بگریزند و در این بین با راننده ی تاکسی روبه رو می شوند و با کمک او مسیری طولانی را تا رسیدن به بیابان نوادا که محل سفیه ی آنها است طی میکنند ...

«پیتر پن» دو کودک را به جایی می برد که خبری از قوانین دنیای آدم بزرگ ها نیست. اما یک دزد دریایی بد ذات جنگی را مقابل آن ها آغاز کرده است…

بعد از سال ها که از ازدواج آنها می گذرد ، والتر و مج ( Madge ) از هم دور شده اند و این فاصله عاطفی ایجاد شده ، منجر به شیوه زندگی عجیبی بین آنها می شود : والتر روی زمین زندکی می کند و مج روی سقف . وقتی والتر تلاش می کند تا عشق قدیمی را دوباره شعله ور کند ، تعادل به هم خورد و این زوج که نمی توانند به نتیجه برسند که کدام راه را در پیش گیرند ، مجبور می شوند تا به دنبال راهی برای حفظ ازدواجشان باشند ...

«وایولت» (براونینگ)، «کلاوس» (ایکن) و «سانی» کوچولو (کارا هافمن و شلبی هافمن) زندگی بی دغدغه ای با پدر و مادرشان دارند تا این که خانه شان در آتش از بین می رود و پدر و مادرشان نیز کشته می شوند ...

یک دختر نوجوان وقتی به هوش می آید میبیند که به یک جنگل دور افتاده و وحشی منتقل شده است در این جنگل نیروهای شیطانی و نیروهای خوب در حال مبارزه هستد، دخترک با یک گروه از حیوانات آنجا متحد میشود تا بتواند هم دنیای آنها و هم دنیای خودشان را نجات دهد...

یک نوجوان چهارده ساله به پدر و مادر خود می گوید که برای اسکی به سفر می رود اما در حقیقت تمام مدت را در زیر زمین خانه خود می گذراند و ...

»الکس« شیر، »مارتی« گورخر، »ملمن« زرافه و »گلوریا« آسب آبی، حیوانات نازنازی باغ وحش پارک مرکزی نیویورک هستند که هم چنان می کوشند به »وطن« باز گردند. اما هواپیمای حامل گروه، در وسط افریقا سقوط می کند؛ جایی که »الکس« با پدر، عمو و مادرش روبرو می شود و بقیه با هم نژادهایشان...

باربی در کفش های جدید صورتی خود تلاش می کند تا در رقص ملکه برفی را شکست دهد . با اجرای گیزل افسانه ای و باله دریاچه قو ، به یک سفر شگفت انگیز می رود که در آن رویاها به حقیقت می پیوندند …

زمانی که «شان یو» ی سنگدل و سپاهش قصد براندازی امپراتوری «هون» را دارند، «مولان» جوان درگیرودار صحبت درباره ی زندگی زناشویی آینده اش است. برای دفاع از امپراتوری «هون»، از هر خانواده یک مرد باید به ارتش بپیوندد. وقتی «فاژو» پدر پیر «مولان»، داوطلب می شود، «مولان» مخالفت می کند و موهایش را کوتاه می کند، لباس مردانه می پوشد و با کمک اژدهای کوچک دلقکی به نام «موشو»، به ارتش امپراتوری می پیوندد.

مدتها از زمانی که مامیل به دلیل بد بودن صدایش از پنگوئن های دیگر جدا شد و سفر شگفت انگیزی را شروع کرد می گذرد.حالا مامبل با دختر مورد علاقه اش گلوریا ازدواج کرده و آنها صاحب فرزندی شده اند که او نیز به مانند پدر و مادرش استعدادهای نهفته ایی در خود دارد. اما این زندگی خوش چندان دوام ندارد و...