داستان فیلم در مورد زوج جوانی است که با یکدیگر آشنا شده اند. کلر و هنری زندگی خوبی دارند اما همسر این خانواده دو نفره یک مسافر زمان است و به دلایل نامعلومی مرتب در حال سفر در زمان های مختلف است بدون اینکه خود نقشی در این سفرها داشته باشد. با این وجود این زوج لحظات زیبایی در کنار یکدیگر دارند و سعی می کنند تا علی رغم غیرعادی بودن زندگی خود بهترین لحظات را در کنار یکدیگر سپری کنند …

جیمی استارک از خود راضی در آستانه ی یک شکست بزرگ می باشد. زمانی که در جاده برای ماشینش مشکلی پیش می آید یک پیشگوی سر راهی به او وعده ی یک ثروت باد آورده را می دهد، اما...

«جیک هوارد» (جیمز فرانکو) که از خانواده ای کشتی ساز می باشد، به مادرش قول داده که وارد آموزشکده دریایی آناپولیس بشود...

انگلستان، در اوایل سال 1970. مالک یک ماهی فروشی بنام جورج خان که مردی پاکستانی است انتظار دارد خانواده اش هم راه اسلام را در پیش بگیرند. اما فرزندانش با او مخالف هستند و از قوانینی که او وضع می‌کند سرپیچی می کنند...

در اواخر دهه 1500،یک استاد چای،راههای شناخت چای را به یک شوگان لجباز نشان می دهد.با استفاده از انگیزه قوی و شجاعت بسیار،"هیدیوشی" تبدیل به قدرتمندرین سردار ژاپن می شود."ریکیو" با استفاده از مراسم چای و مواد معطر به او کمک می کند و...

پیش از جنگهای داخلی اسپانیا،کودکان منطقه کاتالانیا در خرابه ها حلقه زده و داستانهایی بازگو می کردند. این فیلم ترکیبی از داستانهای جنگ،شایعه های محلی،شخصیتهای کتابهای فانتزی و اتفاقات واقعی است...

"جیمی مورگان" مرد جوانی است که به صورت مادرزادی یک ماه گرفتگی به شکل قلب بر روی صورتش دارد . او در میابد که شیاطینی در خیابانهای شرق لندن وجود دارند و...

"پول اسب" ، به مسائل و مشکلاتی از طبقه‌ی فقیر کشور پرتغال ، که در پروژه‌های مسکونی لیسبون ساکن هستند ، می‌پردازد . اگرچه ماجرا با تصاویری از نیویورک قرن نوزدهم آغاز می‌شود ، اما این موضوع در فیلمی که مدام بین زمان، مکان، واقعیت و رویا تغییر ماهیت می‌دهد ، امری کاملا طبیعی است...

«استفان میروکس» یک مرد جوان خجالتی است که بعد از مرگ پدرش از مکزیک به پاریس نقل مکان می کند تا نزدیک مادرش باشد. او در آنجا عاشق دختر همسایه اش می شود که «استفانی» نام دارد. به دست آوردن این دختر برای او کار بسیار دشواری است، همین امر باعث میشود او برای فرار از مشکلاتش به دنیای رویاهایش پناه ببرد...

روزنامه نگار تحقیقاتی "لی استروبل" ، به هیچ وجه به وجود خدا اعتقادی ندارد و زمانی که متوجه میشود همسرش به دین مسیحیت روی آورده، تصمیم میگیرد تا هر جور شده وجود نداشتن خدا را به همسرش ثابت کند...