وقتی "روری" به علت معلولیت به آسایشگاه "کریگمور" منتقل شد. سریعا بر افراد آسایشگاه تاثیر گذاشت. وی با "مایکل" که ناتوان ذهنی و تکلمی بود رابطه دوستی برقرار کرد، "روری" به طریقی میتوانست گفته "مایکل" را دریابد. "روری" او را تشویق کرد تا زندگی بیرون آسایشگاه را هم امتحان کند...

انگلستان، در اوایل سال 1970. مالک یک ماهی فروشی بنام جورج خان که مردی پاکستانی است انتظار دارد خانواده اش هم راه اسلام را در پیش بگیرند. اما فرزندانش با او مخالف هستند و از قوانینی که او وضع می‌کند سرپیچی می کنند...

وقتی آدم ربایی به بیراهه می رود ، واکنشی که اتفاق می افتد تأثیر کل و فاجعه باری را بر کل شهر برجای می گذارد.