مردی جوان که به همراه سه خواهر و برادر کوچکترش زندگی میکند، از خانواده اش مرگ مادر عزیزشان را پنهان میکند ، تا از یکدیگر جدا نشوند ، اما اتفاقی میافتد که ...

کیلیان مرد جوانی است که زندگی معمولی دارد . او سفری را به یک جزیره عجیب و غریب آغاز می کند و در آنجا عاشق زن زیبایی می شود و …

گروهی از دوستان قدیمی ، برای تفریح و زنده کردن خاطراتشان به کوهستان می روند و در یک کلبه کوچک ساکن می شوند تا چند روزی را در آنجا سپری کنند. گویا همه چیز مانند سابق است و همه خوشحال هستند ولی افکار و ایده های آنها پشت لبخند ها و حرفهایشان پنهان شده. در این میان حادثه ای رخ می دهد که برنامه های آنها را به کلی تغییر میدهد ...

در مصیبت یکی از بزرگترین فجایع زیست محیطی تاریخ بشریت، خانواده ای در میان ده ها هزار غریبه گیر افتاده اند و .....

«لارا» که خودش یتیم بوده است ، همراه همسرش سرپرستی یک پسر بی سرپرست را بر عهده می گیرند. او با خانواده اش در خانه‌ ای قدیمی که سابقا یتیم خانه بوده است ، زندگی می کند. پسرش «سایمن» می گوید که پنج دوست نامرئی دارد ، اما لارا فکر می کند که به خاطر قوه ی تخیلِ فعالش است که این حرفها را می زند. ماجرا زمانی جدی می شود که لارا پسربچه ای مرموز که ماسکی بر صورت دارد را می بیند و در همان زمان می فهمد سایمن ناپدید شده است. لارا حضور افرادی دیگر را نیز در خانه‌ اش احساس می کند و به همین منظور یک تیم فراروان شناس را به آنجا می آورد تا راز این خانه را برملا سازند و…

آلما پس از از دست دادن حافظه خود در یک تصادف عجیب و غریب که منجر به کشته شدن بیشتر همکلاسی هایش می شود، سعی می کند آنچه را که در آن روز اتفاق افتاده است باز کند و هویت خود را باز یابد.