بیماری مسری مرموزی دنیا را تهدید می کند. روان پزشکی اهل واشینگتن به نام «کارول بنل» (کیدمن) ریشه ی این بیماری را در موجودات فضایی کشف می کند و در می یابد که تنها راه نجات بشر از شر بیماری در وجود پسرش (باند) است. او به کمک همکارش «بن دریسکول» (کریگ)، باید راهی برای درمان این بیماری پیدا کند پیش از این که همه ی دنیا نابود شود....

اولین داستان جیمز باند ماموریتی بود به مقصد ماداگاسکار که در این ماموریت او در پی یک تروریست به نام مولاکاست. همه چیز بر طبق برنامه پیش نمیرود و باند برای اینکه بتواند به مخفی گاه تروریستها نفوذ کند تصمیم میگیرد که موضوع را بدون دخت M16 بررسی کند…

"کلیولند هیپ"،مدیر یک آپارتمان ، با دختری به نام "استوری" که در استخر مجتمع در حال شنا کردن است ، برخورد می کند.او بعد از مدتی متوجه می شود که "استوری" از دنیای آبی آمده و حامل پیامی برای بشریت است.آیا او می تواند در تمام کردن ماموریتش به "استوری" کمک کند؟

کمپانی های فاسد نفتی برای رسیدن به اهداف خود در خاورمیانه از هیچ جنایتی روگردان نیستند...

کویت، سال 1991. «سرگرد بنت مارکو» (واشینگتن) و «گروهبان ریموند شا» (شرایبر) طی عملیاتی غافل گیر می شوند و آن ها را به آزمایشگاهی مخفی می برند و شست و شوی مغزی می دهند... واشینگتن، زمان حال. «شا» خود را کاندیدای معاونت ریاست جمهوری می کند و پس از چندی روشن می شود که «مارکو» برنامه ریزی شده تا پرزیدنت جدید را بکشد تا بدین ترتیب ریاست جمهوری به معاونش، «شا» برسد.

داستان در مورد یک مامور پلیس میباشد که در محیط کارش شاهد یک صحنه ی خشن است . او بعد از آن در مرکز بازپروری ثبت نام می کند تا بهبود یابد...

بیوگرافی اسطوره ورزشی، محمد علی، از روزهای ابتدایی‌ تا روزهایی که در رینگ بوکس به سر می برد ...

«جان شفت» (جکسن)، برادر زاده ی همان کارآگاه خصوصی مشهور (راندتری)، یکی از کارآگاهان خبره ی پلیس است که با هم کارش، «کامرون واسکز» (ویلیامز)، مأمور رسیدگی به پرونده ی قتل دانشجویی سیاه پوست می شود. در جریان پی گیری طولانی این پرونده، «شفت» به صرافت می افتد که از خدمت در نیروی پلیس کناره گیری و یک آژانس کارآگاهی باز کند...

«جیک رودل» (مگوایر)، پسر یک مهاجر فقیر آلمانی، در میزوری بزرگ شده است. «جک بول چایلز» (آلریش)، پسر مزرعه دار محلی، مثل برادر به «جیک» نزدیک است. زمانی که در جنگ داخلی، مزرعه نابود می شود و پدر «جک» به دست اوباش شمالی به قتل می رسد، دو پسر مغرور جنوبی به جبهه می روند.

روزنامه نگاری به نام «لی سایمن» (برانا) در تلاش است فیلم نامه ای را بنویسد و به فروش برساند. در همین حال او، پس از جدایی از همسرش، «رابین» (دیویس)، به دنبال رابطه های جدیدی نیز هست... که البته در هیچ کدام به آرام و قرار نمی رسد...