در اواخر دهه 1900 ، Saturnino Cavallo در جستجوی ثروت ، خانواده خود را برای مهاجرت به آمریکا ترک می کند.

دو آمریکائی به‌نام‌های «تام‌ریپلی» (دلون) و «فیلیپ گرین‌لیف» (رونه) برای سفر تفریحی به ایتالیا آمده‌اند. «تام» در پی به دست آوردن پنج هزار دلاری است که پدر فیلیپ در صورت ترغیب پسرش به بازگشت به آمریکا پرداخت خواهد کرد. اما تام، آرام‌آرام، جلب زندگی بی‌دغدغه فیلیپ، محبوبه‌اش (لافوره) کشتی تفریحی او می‌شود و تصمیم می‌گیرد که به جای ترغیب فیلیپ به بازگشت به آمریکا، او را به قتل برساند و خودش جای او را بگیرد...

"ماریو" در هانوفر به عنوان یک معدنچی مشغول بکار است، اما پس از اینکه کارش را از دست می دهد تصمیم می گیرد به ایتالیا بازگردد. اما "توتونو" پاسپورت او را ربوده و بعدها به او پیشنهاد یک کار می دهد و...

ویتو پلارا، مرد جوانی جاه طلب از زاغه نشین های شهر ناپل[شهری در جنوب ایتالیا] است، کسی که میخواهد هر چه بیشتر قدرت و ثروت بدست آورد. او تصمیم میگیرد، قاچاق سیگار را ترک کند و پخش میوه و سبزیجات محلی را بدست بگیرد، کاری که بنظر سودآورتر است. بعد از نشان دادن خود به رئیس باند جنایت محلی، کامورا [انجمن سری در شهر ناپل ایتالیا حدود سال 1820] اونیز یکی از افراد دارو دسته میشود و بزودی زندگی اش تغییر میکند. او به آپارتمانی لاکچری نزدیک ساحل نقل مکان میکند و تصمیم میگیرد که با آسونتا، زیبا ازدواج کند. هرچند در مجلس عروسی شان درمیابد که رئیس واقعی کیست...

رامولوس و سالواتوره دو پسر خانواده رماون هستند که درگیر دو دختر زیبی فامیل دور بنام های ماریا و ماریسا میشوند .

...

زمانی که یک مارشال کهنه کار به یک شهر کوچک فرستاده می شود ، به سرعت عاشق دو زن می شود : یک ماما و زنی جوان که به نام "فریسکی" شناخته می شود ...