"شب در موزه" در مورد یک نگهبان موزه قدیمی در نیویورک هست که در آن موزه در ساعت 12 شب تا طلوع آفتاب تمامی آدم ها و مردگان آن موزه زنده میشوند که در قسمت سوم فیلم های شب در موزه فرعون بار دیگر توسط جادو زنده میشود و قصد نابود کردن زمین توسط خدایان آسمانی را دارد که...

مونتانا کید خلافکاری است که توسط گروهی از تبهکاران تحت تعقیب می باشد. او که از سوی دولت آمریکا محکوم به اعدام شده است در آخرین لحظات از مرگ نجات می یابد، اما به دلیل خطای ردیابی اسبش به جای غرب ازشمال (کانادا) سر در می آورد …

چارلی چاک دندانپزشک جوانی است که در بچگی توسط یک دختر یازده ساله نفرین شد تا با هر زنی که دوستی برقرار کند آن زن با مرد دیگری آشنا شده و ازدواج کرده و در زندگی زناشویی خود خوشبخت شود . اکثر دختران شهر که قصد ازدواج دارند از این موضوع اطلاع پیدا کرده و تلاش می کنند به هر نحوی شده با چاک رابطه دوستی برقرار کنند تا در ادامه شوهر ایده آلشان از راه برسند…

«لری دیلی» (استیلر) کاری را به عنوان نگهبان شب موزه ی تاریخ طبیعی قبول می کند اما در نخستین شب نگهبانی اش در می یابد که چه کار مشکلی دارد: شب که فرا می رسد یک طلسم مصری، اشیا و فیگورهای مومی را زنده می کند!....

ویندی کریستین به همراه دوستانش در پارک تفریحی قصد سوار شدن به ترن هوایی را دارند اما ویندی در ذهنش صحنه واژگون شدنشان را می بیند . او مانع سوار شدن خود و 6 نفر از دوستانش می شود . ترن واژگون می شود و انها زنده می مانند. کوین فیشر یکی از نجات یافتگان اطلاعاتی در مورد پرواز 180 بدست می اورد. او به ویندی و سایرین هشدار می دهد که انان با سوار ترن هوایی نشدن تنها مرگ بی گریز خود را به تعویق انداخته اند و قادر به تغییر تقدیرشان نیستند...

«جیمی تانگ» (چان)، راننده ی تاکسی خوش قلب و قدری است . او دست و پا چلفتی نیویورکی را «استینا» (مازار)، به عنوان راننده ی شخصی شریکش، «کلارک دولین» میلیونر (آیزاکس) استخدام می کند اما خیلی زود «تانگ» در میابد که رئیس جدیدش یک مأمور مخفی است که برای یک آژانس امنیتی مهم کار می کند. راز موفقیت او نیز به عنوان جاسوس، لباس رسمی خاصی است که می پوشد ...

بعد از گذراندن چندین سال در نیروی پلیس ، کارآگاه "دوولی"، در نهایت بازنشسته می‌شود. اگر چه همکارانش یک مهمانی فراموش نشدنی برای او برگزار کرده‌اند، اما او از این موضوع خوشحال نیست...

یک دانش آموز سال آخر دبیرستان برای آخر هفته به بازدید از یک دانشگاه میرود و ...

داستان سریال به آینده و قرن 25 مربوط میشود جایی که مغز انسان ها دیجیتالی شده و روح آنها قابل انتقال از فردی به فرد دیگر است. شخصی که در زندان به سر میبرد در قالب جسم دیگری به زندگی بازمیگردد تا پرونده قتلی که به گردنش انداخته اند را حل کرده و آزادی خود را بدست آورد...

داستان سریال از جایی شروع میشه که ما می بینیم نیکیتا سه سال هست از سازمان خودش فرار کرده سازمانی که اون رو تو جوونی گرفته بهش اموزش های نظامی داده و تبدیل به یه ادمکش حرفه ایش کرده اما نیکیتا عاشق یه غیر نظامی میشه سازمان (که ما اون رو به اسم واحد می شناسیم) نامزد نیکیتا (دنیل ) رو میکشه و این قتل رو یه تصادف جلوه میده حالا نیکیتا از فرارش سه سال گذشته اما به دلایلی که خودتون در سریال خواهید دید برمی گرده و می خواد واحد رو از بین ببره و راز اونا رو آشکار کنه ...