برادران "مارکس" ، به اجرای یک نمایش کمک کرده و در همین بین تلاش می کنند ، سارقان الماس را متوقف سازند ...

"دکتر مارکیزون" (کارول) رئیس یک بیمارستان روانی از کار بازنسشته شده و "دکتر ادواردز" یک روانپزشک مشهور جایگزین وی می شود. او پس از رسیدن به بیمارستان به دکنر "کنستانس پترسون" (برگمن) زیبا و خونسرد علاقه مند می گردد اما ...

آلن کوینتون نامه های عاشقانه یک سرباز دیگر را می نویسد. نتایج تراژدی بعداً، آلن با یک بیمار فراموشی زیبا آشنا می شود که از پستچی ها می ترسد...

« والتر نف » ( مک موراى ) زخمى وارد دفتر کارش مى‏شود و خطاب به دستگاه ضبط صدا ماجراى خود را تعریف مى‏کند : این که چطور به عنوان مأمور بیمه به خانه‏ى آقاى « دیتریکس » رفت و به خانم خانه ، « فیلیس » ( استانویک ) دل باخت ، طورى که قبول کرد در نقشه‏ى قتل شوهر ثروتمندش و تصاحب حق بیمه با او هم‏دستى کند...

"چاک اومالی" پدری جوان پیش از پیوستن به روحانیون کاتولیک زندگی رنگارنگ از ورزش،موسیقی و روابط عاشقانه داشت.اما او مطمئن است که انتخاب درستی کرده است.پس از پیوستن به یک گروه محلی او با دانش خود به گروهی از کودکان کمک می کند راه زندگی خود را پیدا کنند ...

گلچینی از سه داستان غیبی که به هم پیوسته اند، با پیچش های کنایه آمیز و عاشقانه.

"شارلوت" دختریست که یک زندگی خسته کننده با پدر، مادر و خواهر کوچکترش دارد. وی منتظر یک چالش است و دقیقاً می داند آن چیست. دیدار با "دایی چارلی" (کاتن) برادر کوچکتر مادرش که همواره در حال سفر است ...

دو هنرمند کلاهبردار با یک زن فروشنده در فروشگاه طرح دوستی میریزند تا بتواند براحتی در آنجا رفت و آمد داشته باشند تا نقشه خود را اجرا کنند و ....

"شارلوت ویل" دختری اهل بوستون که هیچ امیدی به آینده خود ندارد پس از یک دوره درمانی تغییر کرده و عشقی ناممکن را بدست می آورد...