پنج کارگر ربوده شده و در مکان متروکه‌یِ جهنم مانند نگهداری می شوند، حال آنها مجبورند در یک بازی خشونت آمیز شرکت کنند و باید دوازده ساعت طاقت بیاورند و درمقابل یک گروه از دلقک های سادیسمی زنده بمانند...

در شهر دیلفور، خون‌آشام‌ها، انسان ها و زامبی‌ها در کنار یکدیگر در صلح زندگی میکردند ، تا زمانی که آخرالزمان فرا میرسدو بیگانگان هجوم میاورند ، اکنون سه نوجوان، یکی خون‌آشام ، یکی زامبی و دیگری انسان باید چاره ای پیدا کنند تا از شر این بیگانگان خلاص شوند…

برای "هیدی" که یک دی جی است، هدیه ای فرستاده می شود. یک جعبه موسیقی از طرف اربابان. موسیقی این جعبه, گذشته خشونت بار شهر "هیدی" یعنی "سلم" را به یاد او می آورد. آیا "هیدی" دیوانه شده است یا اربابان شهر "سلم" بازگشته اند تا انتقام خود را بگیرند؟

ماجرای فیلم بر اساس پرونده ای واقعی ساخته شده و درباره مردی است که بعد از تجربه اتفاقاتی وحشتناک ، مادر خود را با یک شمشیر به قتل می رساند...

سه مرد جوان سعی دارند فرصت هایی را که در دوران کودکی از دست داده اند جبران کنند , آن ها یک تیم بیسبال سه نفره تشکیل می دهند تا در مقابل تیم های بچه های امروزی بازی کنند...

لونی تون به دنبال یک مرده گمشده است و به دنبال الماس میمون می گردد...

یک پیشخدمت ایتالیایی با توانایی مخفی که از پدرش به ارث برده با یک خلافکار مبارزه میکند ...

ارل نام مردی است که در لاتاری مقدار زیادی پول برنده می شود ولی بلیط آن را در یک تصادف از دست می دهد و در بیمارستان به این نتیجه می رسد که بد شانسی او برای کارهایی است که در گذشته انجام داده و تلاش می کند کار های بد خود را جبران کند و از همه کسانی که به آنها آسیب رسانده دلجویی کند.