«تی کی پول» (پنیا)، «فرد چیور» (رابینز) و «کالی دان» (مک آدامز) از جبهه ی جنگ عراق به امریکا بازگشته اند. اما وطن دیگر همان کشوری نیست که آن را ترک کرده بودند. این سه نفر، به طور اتفاقی در سفری زمینی از نیویورک به طرف سینت لوییس هم راه می شوند...

جراحاتی که بوسیله دو سرباز ارتش بوجود آمده است منجر به سلسله اتفاقاتی می شود که یک روزنامه نگار، یک عضو کنگره و یک پروفسور را درگیر می کند...

«باب لی سواگر» (والبرگ) تیرانداز حرفه ای است که پس از مأموریتی در اتیوپی خود را بازنشست کرده است. روزی «سرهنگ آیزاک جانسن» (گلاور) و مردی به نام «جک پین» (کوئتاس) برای کمک به او مراجعه می کنند. طبق نظر آنان ظرف دو هفته ی آینده کسی قصد ترور رئیس جمهور را دارد و از «باب» می خواهند که جلوی این ترور را بگیرد...

«مک لاکلین» (کیج) و «جیمنو» (پنیا) در بین پلیس هایی بودند که پس از حمله به برج های مرکز تجارت جهانی، تلاش کردند مردم را از آن عمارت ها بیرون بکشند. وقتی برج ها فرو ریخت، «مک لاکین» و «جیمنو» هر دو در طبقه ی پنجم بودند و هر دو جزء آخرین آدم هایی بودند که زنده از لابه لای ویرانه های برج ها بیرون کشیده شدند.

مراکش. تفنگی شکاری به کشاورز فقیری هدیه می شود و او نیز آن را به یکی از پسرانش می دهد تا با شلیک گلوله حیوانات وحشی را از گله ی بزش دور نگه دارد. اما پسر بازیگوشانه گلوله ای به طرف یک اتوبوس عبوری شلیک می کند که «سوان» (بلانشت) توریست امریکایی را زخمی می کند. به این ترتیب مسیر زندگی پسر مراکشی، «سوزان» و همسرش، «ریچارد» (پیت)، پرستار مکزیکی (براسا) که در امریکا مراقبت از فرزندان «سوزان» و «ریچارد» را به عهده گرفته و پدر و دختری (کیکوچی) ژاپنی با یک دیگر تلاقی می کند...

«فرانکی دن» (ایست وود)، صاحب یک باشگاه بوکس در لس آنجلس است. یک روز «مگی» 31 ساله (سوانک) به باشگاه «فرانکی» می آید و از او می خواهد مربی اش باشد. پافشاری های او سرانجام باعث می شود «فرانکی» مربی گری او را بپذیرد. «مگی» تمام بازی های اولیه اش را در همان راوند اول می برد؛ ولی «فرانکی» کما کان حاضر نیست ترتیب مسابقه ای رسمی را برای او بدهد...

یک عملیات میکربی ضد بشری در میان سربازان آمریکایی مستقر در غرب آلمان قبل از فروپاشی دیوار برلین

داستان با پیداشدن جسد پسربچه ای به نـام دَنـی سولانـو آغاز میشه که تحقیقات جدی مبنی بر پیداکردن سرنخ و حل پرونده در شهر کوچک ساحلی کالیفرنیا صورت میگیره و به زودی مشخص میشه که حادثه قتل بوده و خوراک رسانه ها جور میشه و زندگی خانواده مقتول و ساکنین شهر بهم میریزه و کار دپارتمان پلیس محلی رو با مشکل روبرو میکنه...

جریان مربوط به مردیست که سالها پیش ورزشکار بوده و پس از سالها دوری از شهر مادری اش دوباره به آنجا برگشته تا در دبیرستانی که در آن درس خوانده به مربیگری ورزشی بپردازد...

ارل نام مردی است که در لاتاری مقدار زیادی پول برنده می شود ولی بلیط آن را در یک تصادف از دست می دهد و در بیمارستان به این نتیجه می رسد که بد شانسی او برای کارهایی است که در گذشته انجام داده و تلاش می کند کار های بد خود را جبران کند و از همه کسانی که به آنها آسیب رسانده دلجویی کند.