زنی به دنبال انتقام از مردی که مادرش را ربوده است.

دکتر استفان استرنج طلسم ممنوعه ای می زند که راه را به روی چندجهانی باز می کند، از جمله نسخه های دیگری از خودش، که تهدیدشان برای بشریت برای نیروهای ترکیبی استرنج، وانگ و واندا ماکسیموف بسیار بزرگ است...

داستان یک زن مهاجر که بهمراه دخترش سفری طولانی را برای ادامه زندگی در غربت در پیش دارد .

پس از احساس اینکه چیزی برای زندگی در روی زمین باقی نمانده است ، یک زمین شناس به تنهایی سعی می کند با کمک یک تفنگ دریایی یک مأموریت یک طرفه به مریخ را انجام دهد ...

مردی به دنبال خود واقعیش، بعد از بازی کردن در یک نقش لکه دار در فیلم میگردد...

داستان فیلم با برآمدن هیولاهایی غول پیکر به نام کایجو از دریاها آغاز می شود . انسانها برای مبارزه با کایجوها ، روبوت هایی به نام جَگِر می سازند که این روبوت ها از طریق ارتباط عصبی با دو انسان کنترل می شوند . اما حتی قدرتمندترین جَگِرها هم توانایی مقابله با کایجوها را ندارند . یک خلبان سابق (چارلی هانم) و یک کارآموز (رینکو کیکوچی) دست به دست هم می دهند و کنترل یک جَگِر بسیار قدرتمند و قدیمی را عهده دار می شوند تا آخرین امیدهای نسل بشر را زنده نگه دارند ...

پنج نفر که شامل یک فروشنده ( جفری آرند ) یک نگهبان که در اولین روز کاری اش هست ( بوکیم وودبین ) یک خانم جوان ( بوژانا نواکوویچ ) یک خانم مسن بد اخلاق ( جنی اوهارا ) و یک مکانیک ( لوگان مارشال گرین ) در یک آسانسور در میان یک آسمان خراش گیر می کنند. اما این یک حادثه ی ساده نیست. به مرور زمان مشخص می شود که این پنج نفر در آسانسور تنها نیستند و مرتبا آنها توسط یک نیروی نامشخص مورد حمله قرار می گیرند و هیچ امدادگری هم نمیتواند راهی برای نجات آنها پیدا کند و به نظر می رسد که شیطان در بین یکی از آنها باشد و…

الیزابت ماسوچست ، با یکا نوازنده بدبین ، سادیستی و بی پروا به نام ویکتور ، که وارث میراث عظیمی است ، زندگی می کند ...

مرد جوانی به اتاقک های مکعبی شکلی نگاه می کند که در آن افرادی زندانی شدند و وظیفه ی مرد این است که به نجات آن ها رود و …

یک مأمور C.I.A. در آستانه بازنشستگی یک راز خانوادگی را کشف می کند و برای آخرین کار به میدان باز می گردد.