این فیلم نگاهی شخصی به ریشه‌های ناپلئون بناپارت و صعود سریع و بی‌رحمانه‌اش به امپراتور دارد که از منشور رابطه اعتیادآور و اغلب ناپایدار او با همسر و یکی از عشق‌های واقعی‌اش، ژوزفین مشاهده می‌شود...

چهار داستان ترسناک که توسط معمار مرموزی روایت شده درباره خوناشامان و مسایل ماورایی و ....

معلمی نگران باید همسر باردار و دانش آموزان کلاسش را به سفری برای شرکت در مسابقات ملی آهنگی برای کریسمس ببرد...

در دوران جنگ جهانی دوم ، وقتیکه اوضاع به نفع متفقین در جریان بود ، یک گروه از افسران آلمانی نقشه نابودی ارتش هیتلر را پیش از نابودی کشور در سر داشتند…

«الیزابت شورت» (کرشنر) بازیگر تازه کاری بود که در هالیوود دهه ی 1940 تقلا می کرد اسم و رسمی به هم بزند اما در نهایت سرنوشت تلخ و غم انگیزش بر هر آن چه در مدت کوتاه زندگی حرفه ای اش بدان دست یافته بود، سایه انداخت...

آرتور دنت که در انگلستان زندگی می کند یکروز صبح که از خواب بیدار می شود با اتفاق عجیبی روبرو می شود : بولدوزرها تا چند دقیقه دیگر خانه او را با خاک یکسان خواهند کرد . او سپس متوجه می شود که دوست قدیمی اش فورد ، یک موجود فضائی بیگانه است که برای تفریح به کره زمین آمده است و در ادامه نیز در می یابد که به زودی کره زمین بمنظور احداث یک بزرگراه بین کهکشانی توسط موجودات فضای بدذاتی به اسم ووگونها نابود خواهد شد . آتور تصمیم می گیرد بهمراه فورد عازم یک سفر کهکشانی شود و در این سفر رئیس جمهور کهکشان و تریلیان که آخرین زن زمینی است و نیز یک آدم آهنی افسرده با آنها همراه می شوند و ...

داستان مردی را روایت می‌کند که از طریق امواج رادیویی و برفکهای تلویزیون با مردگان ارتباط برقرار میکند. جانتان ریورس(مایکل کیتون) که پس از مرگ همسرش از طریق واسطه‌ای در می‌یابد که همسرش قصد برقراری ارتباط با وی را دارد، او سعی می‌کند از طریق نشانه‌های صوتی این ارتباط را برقرار کند و در این مسیر به دید دیگری نسبت به مرگ می‌رسد...

انگلستان دوران ملکه ویکتوریا. پسر بچه ای یتیم به نام «آلیور» (کلارک) به لندن می آید و با جیب بر جوان، «آرتفول داجر» (ایدن) آشنا می شود. «آرتفول داجر» در دارودسته ی دزدهای جوانی فعالیت دارد که «فاگین» (کینگزلی)- مغز متفکر بزهکاری که در عین خبائت، رفتاری پدرانه با بچه ها دارد - رهبری شان می کند...

لندن، اواخر قرن نوزدهم ، مخترعی نابغه به نام «فیلئاس فاگ» شرط می بندد که می تواند دنیا را در هشتاد روز دور بزند. در این سفر ، جوانی چینی به نام «لو شینگ» نیز که به خدمت «فاگ» درآمده، او را همراهی می کند.

بریجت جونز عشق خود را پیدا کرده و اکنون از خود می پرسد، آیا همه چیزهایی که در موردشان رویا پردازی می کرده را بدست آورده است؟