نوار ویدئویی مرموزی در شهری در شمال غربی اقیانوس آرام، دست به دست می چرخد. نوار، پر از تصاویر عجیب و غریب و ترسناک است که تماشاگرانش پس از تماشای آن، پیامی تلفنی دریافت می کنند که به ایشان هشدار داده می شود که هفت روز بعد می میرند...

داستان این فیلم درباره ی دو جوان کودن میباشد که کارگر فاضلاب هستند و بعد از گذراندن اتفاقاتی جالب و جذاب تصمیم ورود به WCW را میگیرند و در راه ورود به این کمپانی با افراد مشهوری همچون دایموند دالاس پیج (DDP) رو به رو می شوند...

در شهر کوچکی از ایالت تگزاس،فوتبال دبیرستانی مانند یک مذهب به حساب می آید.سرمربی و دانش آموزان 17 ساله هر جمعه شب امیدهای کل شهر را به داخل زمین فوتبال می برند.در 35مین سال مربیگری “باد کیلمر” تلاش می کند تیم را به بیست و سومین قهرمانی برساند اما وقتی یکی از دفاع های تیم آسیب می بیند..

دو موج سوار سرانجام به عنوان محیط بان پارک یلوستون شناخته می شوند و مجبورند جلوی یک محیط بان سابق را بگیرند که برای انتقام آمده است...

هلن،نامزد مردی خوشتیپ و خوش قیافه بنام جکسون برینگ میباشد زمانی که هلن از جکسون بچه دار می شود و با هم ازدواج می کنند، تصمیم می گیرند تا به زادگاه جکسون بروند و فرزندشان را آنجا بزرگ کنند. اما مادر جکسون که آنجا زندگی می کند شروع به انجام دادن کارهای عجیب و غریب میکند. همچنین انگار زیاد میانه‌ی خوبی با هلن ندارد...

کی از سرکردگان مافیای روسیه در یورش مشترک «کارتر پرستن» (پواتیه)، مأمور FBI و یکی از افسران اطلاعاتی روسیه، «والنتینا کوسلووا» (ونورا) کشته می شود. مافیا نیز برای انتقام، یک قاتل حرفه ای معروف به «شغال» (ویلیس) را استخدام می کند تا رئیس FBI را بکشد...

«روی مک اووی» گلف باز حرفه ای ناموفقی است که در مزرعه ای کثیف و متروک در سالومه، غرب تکزاس، زندگی می کند. روزی ، خانم دکتری به نام «مالی گریزولد» به سراغش می رود تا از او گلف یاد بگیرد. معلوم می شود که «مالی» محبوبه ی جدید«دیوید سیمز» ، دشمن دیرینه ی «مک اووی» و ستاره ی مسابقات گلف است. ملی، روی را تشویق می کند تا دوباره خود را جدی بگیرد...

«میکی» (هارلسون) و «مالوری» (لوییس) یک زوج قاتل هستند که کم کم به شمایل های محبوب جوانان تبدیل می شوند. «میکی» پس از دستگیری اش، هنگام مصاحبه با «گیل» (داونی جونیور)، در زندان شورش به راه می اندازد و در این بین و در شلوغی همراه «مالوری» و «گیل» می گریزد …

«هوارد پین» (هاپر)، پلیس روان پریش از کار برکنار شده، با بمب گذاری در محل های گوناگون باج خواهی می کند. «جک» (ریوز) و هم کارش، «هری» (دانیلز)، اعضای گروه ضربت که در پی دستگیری «پین» هستند، در مکالمه ی تلفنی با او درمی یابند که اتوبوسی را منفجر کرده و بمب دیگر خود را در اتوبوس دوم به گونه ای تنظیم کرده که اگر سرعت آن از هشتاد کیلومتر در ساعت کم تر شود، منفجر می شود …

پس از مدتی دوری، اندی تیلور به خانه در مایبری باز می گردد تا با اوپی که اکنون یک پدر آینده است، ملاقات کند. در آنجا، او در نهایت به بارنی فایف کمک می کند تا یک کمپین برای کلانتر ایجاد کند.