"اوئن ترزدی" (فاندا) فرماندهی دژآپاچی، یکی از دورافتاده‌ترین پادگان‌های نظامی در آریزونا را برعهده می‌گیرد. او با سرخ‌پوستان رفتاری تحقیرآمیز دارد، به هنگام عبور قبیله‌ای آپاچی به مقصد مکزیک، به آنان فرمان بازگشت می‌دهد، اما در مبارزه‌ای که در می‌گیرد، سواره نظام تحت فرماندهی او به کلی از بین می‌رود ...

سه قانون‏شکن به نام‏ هاى « رابرت » ( وین ) ، « پدرو » ( آرمنداریس ) و « ویلیام » ( کثرى جونیر ) به بانکى دستبرد مى‏ زنند و سپس براى فرار از دست کلانتر ، آواره‏ ى دشت و بیابان مى ‏شوند . تا این که به طور اتفاقى به زن باردارى بر مى ‏خورند . زن ، فرزندش را به دنیا مى ‏آورد و پیش از مرگ از سه مرد مى‏ خواهد که جان کودک را نجات دهند ...

دختر یک کشاورز عاشق مردی می شود که در جنگ داخلی آمریکا بر علیه خانواده اش می جنگید...

یک جوان عیاش برای تحصیل به کالجی در غرب آمریکا فرستاده میشود و در آنجا ترتیب یک نمایش را می دهد ....

داستان یک دختر فقیر که عاشق یک جوان ثروتمند می شود. پسر ثروتمند او را به جشن تولدش دعوت می‌کند، اما دخترک لباس مناسبی برای پوشیدن ندارد، بنابراین خانواده و دوستانش دور هم جمع می‌شوند تا برای او لباس مناسبی تهیه کنند.

مردی در بستر مرگ است ، پسرش برای رضایت و دلخوشی پدرش دختری را میاورد و به دروغ او را نامزد خود معرفی میکند ولی همه چیز بهم میریزد وقتی حال پدر بطور معجزه آسا رو به بهبودی میرود

تغییرات به آرامی وارد یک شهر کوچک در اوایل قرن بیستم "نیوهمپشایر" می شود. مردم رشد می کنند، ازدواج می کنند و در آخر از دنیا می روند. هر روز صبح شیر و روزنامه به مردم تحویل داده می شود و هیچکسی در خانه اش را قفل نمی کند تا اینکه...

گروهى از سیاستمداران نابکار ، روستایى ساده‏ لوحى به نام « جفرسن اسمیت » ( استوارت ) را انتخاب مى ‏کنند تا جاى سناتورى را که به تازگى درگذشته است بگیرد.

پسری آمریکایی متوجه میشود که وارث سرمایه ای زیاد از خاندانی مشهور اهل بریتانیا میباشد. او برای گرفتن این ارث راهی سفری پر مخاطره میشود.

دکترى ایرلندى به نام « پیتر بلاد » ( فلین ) در دوره‏ ى حکومت « جیمز اول » به جرم کمک به یک مبارز ضد حکومتى دستگیر و به عنوان برده به جاماییکا فرستاده مى ‏شود ؛ اما خیلى زود به دزدان دریایى ملحق مى ‏شود.