در قرن 19 در فرانسه، ژان وا ژان کسی که برای سال ها توسط یک افسر پلیس بی رحم تحت تعقیب قرار گرفته، سرپرستی کوزت، دختر یک زن کارگر به نام فانتین را بر عهده می گیرد. تصمیمی سرنوشت ساز که زندگی آنها را برای همیشه دگرگون می کند ...

داستان درامی است در مورد فردی که به خاطر عشقش هرکاری میکند اما از یک سری حقایق بی خبر است…

مراسم گرامیداشت بیست و پنجمین سالگرد "بینوایان" ، که در لندن برگذار شد...

زمانی که شعبده باز زنگوله نتردام را به سرقت می‌برد، "کازیمودو" وارد عمل می‌شود...

سال 1812. «ژان والژان» (نیسن) پس از تحمل نوزده سال زندان ، تحت تأثیر محبت و انسانیت یک کشیش (وون)، با هویتی جدید راه جدیدی را در زندگی پیش می گیرد . در 1822 او به مقام شهردار شهری کوچک می رسد و شهروند محترم و با نفوذی می شود . در حالی که زندانبان سابق و بازرس فعلی پلیس ، «ژاور» (راش)، به هویت واقعی «والژان» شک کرده، اما دلیلی برای دستگیری او پیدا نمی کند...

براساس این رمان ، یک کولی جوان در سال 1483 به وسواس وزیر تبدیل می شود. فقط همسرش و یک معجزه می توانند نجاتش دهند ...

پاریس. «کازیمودو»، ناقوس زن بدشکل و بی قواره ی کلیسا نتردام، دل باخته ی دختری کولی به نام «اسمرالدا» می شود و جان او را نجات می دهد...

کواسیمودو (سر آنتونی هاپکینز) مرد مسخ شده توسط اهالی شهر نوتردام ترسیده و مورد آزار و اذیت قرار می گیرد ، اما او طبیعت حساسی دارد که تعداد کمی از آن مطلع هستند.

ژان والژان (ریچارد جردن) که به جرم دزدی نان محکوم شده است، برای چندین دهه توسط پلیس بی رحم و ظالم جاورت (آنتونی پرکینز) تحت تعقیب قرار می گیرد.

"دون سلوسته"، زورگویی کوچک در خانه اش و وزیر پادشاه اسپانیا، شکوه و عظمتش را از دست می دهد. او که به دنبال انتقام میباشد، تلاش می کند با ملازم خود "بلیز" کهاو را پسر عمویش معرفی می کند، ضربه ای به ملکه وارد کند و....