آستریکس و اوبلیکس که برای جلوگیری از پرتاب شدن Getafix از لبه زمین توسط رومیان فرستاده شده اند، خود را در آمریکا می یابند و با یک قبیله بومی روبرو می شوند.

"لوک خوش شانس" ، کلانتر یک شهر شده و تبهکاران را بیرون می کند. بعد از مدتی "برادران دالتون" از راه رسیده و تلاش می کنند تا سرخپوستان را برای شکستن پیمان صلح ترغیب کنند...

دورید به طور تصادفی ذهن و حافظه خود را از دست می دهد...

دو جنگجو که از حمله رمی ها جان سالم بدر بردند و آخرین گائول های دهکده خود هستند , قصد دارند یک بشکه جادوئی که حای معجونی اسرار آمیز است را بدست آورند ....

ابلیکس عاشق شخصی میشود که بتازگی وارد خانه روستائی آنها میشود ولی وقتی عشق واقعی او برای ملاقات او سر میزند دلشکسته میشود و ...

گروهی از اهالی گائول توسط امپراطوری رم جولیو سزار به چالش کشیده میشود ....

کلئوپاترا با تحریک ، سزار شرط می بندد که می تواند در مدت 3 ماه یک کاخ بزرگ بسازد. به یک معمار 3 ماه فرصت داده می شود. یا خوشبختانه ، Getafix / Panoramix ، Asterix و Obelix برای کمک به اسکندریه می آیند...

استریکس به همراه دوستان خود به نبرد با جنگاوران رومی می‌پردازند و در این راه از نیروهای سحرآمیز خود استفاده می‌کنند و…