در قرن نوزدهم میلادی ، "کارل" و "کریستینا" در دهکده ی کوچکی در جنوب سوئد زندگی میکردند . آن دو با هم ازدواج کرده و تلاش میکنند تا در زمین کوچکی زندگی کنند.اما کوچکی زمین ، ناباروری و برداشت بد زندگی را برایشان سخت می کند..

"آندرس" که ازدواجی ناموفق را پشت سر گذاشته, دلسرد و ناامید ، با "آنا" که در غم از دست دادن همسر و پسرش به سر می برد, آشنا می شود. آن دو عاشق هم می شوند، اما...

فیلم چگونگی واکنش انسان در وضعیت جنگ را به تصویر می کشد. داستان فیلم در سرزمینی اتفاق می افتد که نیروهای مهاجم از راه می رسند...

یک هنرمند در حالی که در یک جزیره دورافتاده اسکانداناوی با همسر باردار کوچکتر خود تعطیلات خود را سپری می کند، هنگام رویارویی با خواسته های سرکوب شده خود دچار یک فروپاشی عاطفی می شود...

این فیلم روایت کننده ی زندگی یکی از پیامبران خدا، حضرت "عیسی مسیح" می باشد...

»توماس اریکسون« (بیورنستراند)، کشیش دهکده، حس مى ‏کند پس از مرگ همسرش در پنج سال پیش، از خدا دور شده است. او هم راه جمعى مراسم عشاء ربانى را برگزار مى ‏کند. پس از مراسم، زنى به نام »کارین« (لیندبلوم) از »توماس« مى ‏خواهد که به شوهرش کمک کند، چون از شنیدن خبر احتمال حمله‏ ى اتمى چینى‏ ها دچار وحشت شده است. »توماس« مى ‏پذیرد در حالى که کمک زیادى از او برنمى ‏آید و بیش‏تر به پوچى خودش پى مى ‏برد...

» کارین « ( اندرسون )، دختر روان‏پریشى که به تازگى از آسایشگاه روانى مرخص شده، تابستان را در جزیره‏ ى دورافتاده ‏اى در بالتیک مى ‏گذراند. هم‏راهان » کارین « عبارتند از: پدرش، » دیوید « ( بیورنستراند )، شوهرش، » مارتین « ( فونس سیدو ) و برادرش، » مینوس « ( پاسگارد )،نوجوانى هفده‏ ساله...

در قرن نوزدهم، شعبده‌ بازی به‌ نام "آلبرت امانوئل فوگلر" (فون سیدو) با گروهی سیار وارد شهر کوچکی در سوئد می‌شود که مردمش اعتقادی به جادو ندارند. گروه با راهنمائی "فوگلر" شروع به بازی با ذهنیت میزبانانشان می‌کنند و زندگی آرام و آسوده آنان را بر هم می‌زنند...

قرون وسطا . شوالیه‏ اى به نام « آنتونیوس بلوک » ( فون سیدو ) ، از جنگ‏هاى صلیبى بازمى‏ گردد و از میان سرزمینى طاعون زده مى ‏گذرد تا به خانه برسد . در میان آشفتگى‏ هاى مذهبى و اخلاقى‏ اش ، « آنتونیوس » با مرگ ( اکروت ) رو به‏ رو مى‏ شود که مى‏ خواهد او را به دنیاى مردگان ببرد.

« پروفسور بورگ » ( شوستروم ) همراه عروسش ، « ماریانه » ( تولین ) که در زندگى زناشویى با همسرش ( بیورنستراند ) مشکل دارد ، براى دریافت دکتراى اقتصاد ( در پنجاهمین سالگرد فارغ التحصیلى ‏اش از دانشگاه ) به لوند مى ‏رود .