"بیلی" بعد از پنج سال از زندان آزاد می شود.او بعد از آزادی دختر نوجوانی به نام"لایلا" را می رباید و با او به دیدن خانواده او می رود."بیلی" به آنها می گوید که دوست پسر "لایلا" است و قصد ازدواج با او را دارد و از طرفی او را مجبور می کند حرفهای او را تائید کند...

: دختر «فردی» و «مری گیل» ، بر اثر بی احتیاطی راننده ای به نام «جان بوت» به قتل رسیده است. مرگ این دختر باعث شده تا آن دو از یکدیگر جدا شوند. در حالی که «مری» دوباره ازدواج کرده است و سعی دارد روال عادی زندگی اش برگردد ، «فردی»، مرد عصبی و تلخی شده است که بی هدف و سرگردان دنبال معنا و هدفی در زندگی می گردد...

«لری لیپتن» (آلن)، ویراستار کتاب است و «کارول» (کیتن)، همسرش، زن مستقل و پر شر و شوری که همیشه مترصد انجام تجربه های جدید است؛ درست برخلاف «لری» که مرد ترسو و بی جربزه ای است که به هیچ وجه اهل ماجراجویی نیست. وقتی آشکار می شود که یکی از همسایه ها (آدلر) همسرش را به قتل رسانده، «کارول» مایل است از ته و توی این معما سر در بیاورد...

داستان کشف A.I.D.S. اپیدمی و درگیری های سیاسی جامعه علمی مانع مبارزه زود هنگام با آن می شود....

مدیر یک استدیو فیلم سازی توسط نویسنده ای که متنش رد شده تهدید میشود , اما کدام نویسنده ؟

«گومس آدامز» (جولیا) با همسرش، «مورتیشا» (هیوستن)، دو فرزندش، «ونزدی» (ریچی) و «پوگسلی» (ورکمن) و مستخدمان وفادارش، «تینگ» (که دستی بریده از مچ است) و «لورچ» (استرویکن)، زندگی نامتعارفی را در قصری عجیب و غریب می گذرانند. «گومس» به دنبال «فستر»، برادر گم شده اش است و وکیل حقه باز خانواده (هدایا) می کوشد مردی به نام «گوردون» (لوید) را به جای «فستر» جا بزند و املاک «آدامزها» را تصاحب کند.

پسر جوانی وارد معامله ای با جادوگران می شود و بعد از اینکه او را به یک موش تبدیل کرده اند، سعی دارد جلوی آن ها را بگیرد...

یک رمان نویس ، درگیر رابطه عاشقانه با همسر فعلی خود، یک زن متاهل و همسر سابقش می شود و...

آقای نورث یک غریبه ریز نقش ولی ثروتمند در جزیره رود آیلند میباشد که به سرعت مشهور می شود و شایعات در موردش شروع می شود. مردم فکر می کنند او قدرت شفا بخشی بیماری ها را دارد. شایعات در موردش بیشتر میشود و میل او به جمع آوری هزینه نیز بیشتر....