چیزی از پیروزی «بیب» در مسابقه چوپانی در قسمت قبلی نمی‌گذرد که‌ "هاگت" مزرعه‌دار آسیب می‌بیند و دیگر نمی‌تواند کار کند. "بیب" برای نجات مزرعه باید به شهر بزرگ برود...

لس آنجلس، اوایل دهه ی 1950: شهری که رفته رفته رونق می گیرد و خود را از شر تصویر یک شهرک پرت و دور افتاده خلاص می کند. به واسطه رسانه ی جدید تلویزیون، لس آنجلس را به عنوان آرمان شهر آینده تبلیغ می کنند و حتی از آن به منزله ی بهشت روی زمین نام می دهند. این «تصویر» ی است که از این شهر ارائه می دهند. اما واقعیت امر چیزی است که کاملا متفاوت...

ماجرای پسری 8 ساله که پدر و مادرش را از دست داده و با مادر بزرگ و پدربزرگش زندگی می کند و حکمت زندگی را می آموزد ...

«فرمانده پیکارد» و خدمه اش، بروگ‌ها را در سفر زمانی به گذشته تعقیب می‌کنند، تا مانع از بر هم زدن اولین تماس زمینی‌ها با موجودات بیگانه فضایی در تاریخ شوند…

«آلبرت هوگت» (کرامول) بچه خوکی را که مادرش او را «بیب» صدا می زده، می خرد و به مزرعه ی سبز و بزرگش می برد. «بیب» خیلی زود با دیگر حیوانات مزرعه آشنا می شود و با هوشی که دارد جای سگ گله ی مزرعه، «رکس» را می گیرد.

دادلی داوسون یک نخبه در حال ازدواج است ولی پدر دختر مخالف است و حل او باید فکری در این باره کند .

روٍث تبدیل به یک قهرمان بیسبال میشود ولی از دید اطرافیانش او یک قهرمان بحساب نمی آید و ...

"بن کراندال" پسری جوان است که به موجودات فضایی علاقه زیادی دارد. او به همراه دوستانش "ولفگانگ" و "دارن" یک سفینه فضایی بدست می آورند و...

"دکتر مارتین هفروبر"، بزرگترین جراح مغز و اعصاب دنیا ، "دولورس بندیکت" را در یک تصادف رانندگی مجروح می کند . او مغز "دولورس" را ، به تکنیکی که خود اختراع کرده جراحی می کند . بعد از بهبودی ، آنها عاشق هم شده و با هم ازدواج می کنند اما ...

"لو" یک کارآگاه ارزان قیمت است ، که در تلاش است تا از دست پلیس ، که تصور می کنند او همکارشان را به قتل رسانده فرار کند...