-
کشــــور
-
زبـــــان
-
زمـــــان95 دقیقه
-
رده سـنیPG
-
ژانــــــر
-
کارگـردان
-
نویـسنده
-
سـتارگـان
Inside Out
هیچ استودیوی انیمیشن سازی آمریکایی به اندازه دیزنی/پیکسار در خلق فیلمهایی که در چندین سطح کار میکنند موفق نبوده است. از همان ابتدای کار، عوامل این استودیو به روایت داستانهایی که به یک اندازه مربوط به کودکان و بزرگسالان بودند علاقه داشتهاند. مثلاً «داستان اسباب بازی 3» را در نظر بگیرید. این فیلم برای بچهها اثری پرنشاط و لذت بخش است و برای بزرگترها تفکری تلخ و شیرین درباره گذر زمان است. نمیخواهم بگویم که «درون» به اندازه «داستان اسباب بازی 3» کاملاً درگیر کننده است، اما از بسیاری از جهات مشابه میتوان آن را فیلم موفقی دانست.
«درون» به سمت قلمرو عمیق روانشناسی گام برمیدارد، این باعث میشود که بچههای خردسال نتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. فیلم سازها به خصوص پیت داکتر، که انیمیشنهای قبلیاش عبارتند از «کارخانه هیولاها» و «بالا» ضمن گنجاندن سکانسهای اکشن/ماجرایی بسیار، ژانر خانوادگی-دوستانه-کمدی را برای حفظ بینندگان نوجوان انتخاب کردهاند اما متن اصلی بدون شک پیچیدهترین محصول پیکسار تا به امروز است. این فیلم از عواطف انساندیسی شده برای کشف درونمایههای مربوط به این که چگونه کُلیت شخصیت یک فرد بر اساس خاطراتش شکل میگیرد و این که پشیمانی جزء لاینفکی از آگاهی است استفاده میکند. عمق این موضوع پوشالی بودن جذابیت مخلوقات انیمیشنی را نشان میدهد. نخبگان و مغزهای پیکسار احترام زیادی برای فیلم ساز ژاپنی کهنه کار، هایائو میازاکی، قائلند و هرگز در گذشته تا این حد به تکرار و تقلید حس یکی از محصولات استودیوی جیبلی ژاپن نزدیک نشده بودند.
شخصیت اصلی داستان یک دختر معمولی به نام رایلی است. او و مادر و پدرش بنا بر دلایل کاری به منطقه Bay Area نقل مکان میکنند. رایلی غمگین و افسرده است- چون مجبور شده از خانه قدیمی، دوستان و تیم هاکیاش دور شود. او سعی میکند خوشحال و مثبت باشد، اما این کار سختی است. گرچه برخی قسمتهای داستان از منظر رایلی گفته میشوند، بخش عمده ای از ماجرا در درون مغز او شکل میگیرد. در مغز او است که ما با پنج احساسی که عواطف و حالتهای او را کنترل میکنند، خاطراتش را سازمان دهی میکنند و روی اعمالش تأثیر میگذارند آشنا میشویم: زرد، خوشحالی مثبت ، غمگین آبی ، ترس بنفش ، خشم سرخ و انزجار سبز. وقتی اتفاق بدی میافتد و شادی و غم سهواً از «اتاق کنترل» بیرون میافتند، شاید عجیبترین فیلم جادهای بعد از «سفر خیالی»: سفری از میان ناخودآگاه رایلی شروع میشود. در این مسیر، به چند مورد عجیب بر میخوریم از جمله دوست خیالی دخترک در گذشته به نام بینگ بونگ .
«درون» از فرایندهای روانشناسی پیچیدهای استفاده میکند و آنها را به طُرقی که ممکن است مرتبط باشند ساده سازی میکند. فیلم بدون این که خیلی تاریک شود وارد آبهای عمیق میشود- با لحظاتی از وخیم شدن شخصیت روبرو میشویم که بعد از محو شدن خوشحالی و غم رخ میدهد. دخترک خاموش میشود، نمیتواند با دیگران ارتباط برقرار کند و در نهایت تصمیم به فرار میگیرد.
در «درون» خبری از شخصیتهای بد و خبیث نیست. این اغلب در فیلمهای جاده ای دیده میشود، اما کمتر میتوان سراغ آنها را در انیمیشنها، که در آنها میل به تباین سیاه و سفید خواسته های خاصی را از فیلمنامه نویس طلب میکنند، گرفت. با این حال، داستان فیلم درباره شکست دادن شخصیت بد داستان نیست، بلکه درباره عدهای موجود ناهمگون است که سعی میکنند دوباره به تعادل برسند.
سبک به کار رفته در فیلم اصلاً شبیه به سبک غالب پیکسار نیست. اگرچه صحنههای «خارجی» مربوط به رایلی و والدینش با واقع گرایی طراحی شدهاند، چیزی که در انیمیشنهای مدرن به آن عادت کردهایم، صحنههای «درونی» ظاهری خیالی و تقریباً دست ساز دارند- یعنی ظاهری لرزان و کارتونی که پیکسار قبلاً از آن استفاده نکرده بود. این امر نه تنها هویت منحصر به فردی به «درون» داده است، بلکه شکل متفاوتی را در ژانری که در آن ظاهر به شدت ژنریک شده است ایجاد کرده است.
در سالهای اخیر، پیکسار، با دو دنباله متوسط، یک سال بیکاری، و چند محصول اورجینال نه چندان تماشایی (اما سرگرم کننده)، در حال زنگ زدن بوده است. به قول معروف «درون» نشان میدهد که این استودیو دارد روی فرم میآید. اما سئوال اساسی این است که چگونه میتوان کودکان زیر هشت سال را به این اثر ربط داد. این فیلم از آن دسته فیلمهای سبک مینیونی با هیجان و انرژی زیاد نیست. بلکه فهم آن نیاز به تفکر و تمرکز دارد. اینها بدون شک خصوصیات تحسین برانگیزی هستند، اما آیا با فروش بالا در گیشه سنخیت دارند؟ امیدواریم که این طور نباشد چون «درون» بهترین انیمیشن آمریکایی تولید شده بعد از سالها است و شایسته است که همین طور هم شناخته شود.
منبع: نقد فارسی