جستجو حرفه ای

Before Sunset

(2004) 1080p Blu-Ray
20 مرداد 1401 : زمان آخرین بروزرسانی
8.1
IMDb
287,411 vote
0
Metacritic
0
Rotten Tomatoes
9.2
User
5 vote
به این فیلم امتیاز دهید
«جسی» (هوک) و «سلین» (ژولی دلپی) غریبه هایی بودند که شب پر حرفی را به اتفاق در وین اتریش صبح کردند. نه سال بعد، «جسی» کتابی درباره ی برخورد کوتاه آن شب شان نوشته است. «جسی»، طی یک «تور» سریع اروپایی برای معرفی و تبلیغ کتابش، در پاریس دوباره «سلین» را ملاقات می کند.
مشاهده کامل
جهت ثبت نظر ابتدا وارد سایت شوید یا ثبت نام نمایید
هیچ نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را ثبت نمایید
دانلود از لینک کمکی

سال از زمانی که ما شاهد قدم‌زدن‌ها صحبت درباره ی آینده و قول‌و‌قرار ملاقات در 6 ماه آینده از سوی جسی و سلین بودیم می‌گذرد. سلین از جسی می‌پرسد:« تو در ماه دسامبر در محل قرار بودی؟»

9 سال گذشته است و حالا آنها در پاریس یکدیگر را ملاقات می‌کنند. جسی رمانی درباره ی شب طولانی ملاقات با سلین نوشته است.(در پاریس) هنگامی که جسی مشغول امضا کردن کتابش بود ناگهان سلین را می‌بیند. آنها تازمانی که جسی باید برای پرواز به سوی آمریکا به فرودگاه می‌رفت باز مشغول صحبت کردن و قدم‌زدن می‌شوند.
«قبل از غروب» مکالمه‌ای را که در «قبل از طلوع» شروع شده بود را ادامه می‌دهد اما این‌بار در سطحی خطرناک‌تر. جسی( ایثان هاوک) و سلین( جولی دلپی) اکنون بیش از 30 سال سن دارند تعهدات زیادی را به یکدیگر داده‌اند و دیگر حس سال 1995  که همه چیز ممکن بود را ندارند. چیزی که هر دو یاد گرفته‌اند ,گرچه کمی طول می‌کشد تا آن‌را آشکار کنند, این است که پیدا کردن کسی که ارتباطی خارق‌العاده با شما برقرار می‌کند چقدر مشکل است.
آنها از کتاب‌فروشی خارج شده و قدم زنان با یکدیگر صحبت می‌کنند در حالی که «ریچارد لینکلیتر» ,کارگردان فیلم, با برداشت‌های طولانی و متوالی از آنها فیلم می‌گیرد گویی این رابطه واقعا جریان دارد.

«قبل از غروب» دستاوردی خارق‌العاده از جهات مختلف است, بزرگ‌ترین آن در تکنیک سینمایی. فیلم‌برداری سکانسی که 6 یا 7 دقیقه به درازا می‌کشد کار آسانی نیست. نه حتی برای بازیگران که باید در اطراف یک شهر واقعی قدم بزنند درحالی‌که همزمان باید دیالوگ‌هایی را به زبان بیاورند که طبیعی و بی‌اختیار جلوه کند. در عین حال ما به این باور می‌رسم که این دیالوگ‌ها واقعی هستند و هیچ‌گونه حس مصنوعی‌بودن به ما دست نمی‌دهد.

«ایثان هاوک» و « جولی دلپی» خود فیلمنامه را بر اساس کاراکترها و دیالوگ‌هایی که برای بار اول توسط «ریچارد لینکلیتر» و «کیم کریزان» شکل گرفته بود نوشته اند. ‌آن‌ها به جزئیات شخصیت‌ها با ظرافت خاصی پرداخته‌اند, به گونه‌ای که در ابتدا آنها مودبانه با یکدیگر صحبت می‌کنند اما هنگامی که شاهد تغییر لحن آنها هستیم ناگهان ما (وآنها) خواستار پاسخی برای این سوالات می‌شویم « آیا یکی از آنها ازدواج کرده است؟ آیا آنها خوشحال اند؟ آیا آنها با همان شدت به یکدیگر علاقمند هستند؟آیا آنها قصد داشتند زندگی مشترکشان را آغاز کنند».
هنگامی که شخصیت‌ها از روابط نا‌موفق با همسرانشان سخن می‌گویند ناگاه حسی در ما ایجاد می‌شود که ممکن است این قسمتی از زندگی واقعی بازیگران باشد. قاطعانه می‌توان گفت که حقیقتی واضح وجود دارد هنگامی که جسی در حال توصیف ازدواجش می‌گوید:« (در این زندگی) من حس می‌کنم که در حال اداره کردن یک شیر خوارگاه با کسی که قبلا قرار می‌گذاشتم هستم». اما این فیلم محل اقرار کاراکترها نیست . آنها خیلی ملایم اقدام به فاش‌کردن روابطشان می‌کنند. سکوت و حتی گاهی خاموشی‌ای در کار است که بازتاب‌دهنده‌ی شخصیت فعلی آنهاست. در حال حاضر آنها مسئولیت‌هایی بر دوش خود حس می‌کنند. دیگر آن اعتماد غریزه‌ای وجود ندارد. جسی و سلین در فاش‌کردن حقایق زندگی‌شان بسیار محتاط نشان می‌دهند. آن‌ها اکنون بالغ اند گرچه برای یک بعد از ظهر آنها هنوز همان جوانان راستگوی 9 سال یپش هستند.

‌«قبل از طلوع» تجلیلی بر افسون استفاده از دیالوگ بود. اما «قبل از طلوع مقداری بهتر است.شاید به خاطر اینکه کاراکترها کمی بالغ‌تر و داناتر شده اند.شاید آنها چیزهایی بیشتری برای از دست‌دادن(یا به دست آوردن) دارند یا شاید به خاطر اینکه دیالوگ‌ها را خود بازیگران نوشته اند.این فیلم پتانسیل تبدیل‌شدن به یک پروژه ی همیشگی را دارد. این مکالمات می‌توانند هر 10 سال یکبار برگردند و جسی و سلین پیرتر می‌شوند.

«جولی دلپی» سابقه ی همکاری با «کریستف کیشلوفسکی», استاد لهستانی انطباق و هماهنگی را دارد و احتمالا دلیل اینکه “پیش از غروب” شیدایی خود را با تقسیم‌بندی درست زمان فیلم انجام می‌دهد همین است. وقتی جسی و سلین از یکدیگر جدا شدند نه نام خانوداگی یکدیگر را می‌دانستند و نه نشانی از یکدیگر داشتند. آن‌ها صرفا همه چیز را بر روی آن ملاقات موعود در 6 ماه دیگر گرو گذاشتند. ما در این فیلم می‌فهمیم که چه اتفاقی در دسامبر آن سال افتاد ,همان‌گونه که می‌فهمیم سلین چندین سال در نیویورک مشغول تحصیل بوده است (همانگونه که دلپی مشغول بوده است) هنگامی که جسی همان حوالی زندگی می‌کرده است(همان کاری که هاوک انجام میداده است). جسی به سلین می‌گوید که:”در ماه‌هایی که در انتظار جشن عروسی بودم, همش به تو فکر می‌کردم”. او حتی فکر می‌کند یکبار سلین را هنگامی که در خیابان 17 «بِرادوِی» مشغول قدم‌زدن بوده دیده است. سلین آن خیابان را می‌شناسد پس این احتمال وجود دارد. چیزی که آنها واقعا درباره‌اش بحث می‌کنند( درحالی که این اطلاعات را رد و بدل میکنند) این احتمال است که شاید آنها تجربه ی زندگی در کنار یکدیگر را از دست داده اند.

سرانجام جسی اعتراف می‌کند که او آن رمان را با این فکر که شاید تنها راه پیدا کردن سلین باشد نوشته است. اندکی بعد هنگامی که سلین می‌خواهد جسی را لمس کند به ناگاه پشیمان می‌شود. تمام این زمان با هم بودن آن‌ها صرف صحبت‌کردن و قدم‌زدن در خیابان‌ها، باغ‌ها, مغازه‌ها, داخل یک کافه, بیرون از آن و محله‌ای که سلین در آن اقامت دارد می‌شود. زمان به سرعت می‌گذرد و موعد بازگشت به فرودگاه فرا می‌رسد. اما درنهایت چیزی که باب میل(بینندگان) است اتفاق می‌افتد حتی اگر برخلاف پیش‌بینی‌ها باشد. سلین به جسی میگوید:« عزیزم هواپیمات رو از دست میدی ها!».


منبع:  نقد فارسی

Awards
Before Sunset