استان فیلم درباره مردی بنام ریچارد است که در سن میانسالی قرار گرفته وهنوز ازدواج نکرده تا اینکه در یک مهمانی سرنوشتش تغییر پیدا میکند و ...

جین ( مریل استریپ) مادر سه فرزند بالغ ، و صاحب یک رستوران و نانوایی است و نزدیک به یک دهه است که از شوهرسابق خود جیک ( بالدوین) جدا شده است ، اما پس از جشن فارغ اتحصیلی پسرش و ملاقات شوهر سابقش که با یک زن جوان و زیبا ازدواج کرده است ، دچار آشفتگی و سردرگمی در زندگی خصوصی اش می شود ، او که به تازگی با مرد معماری بنام آدام ( استیو مارتین ) رابطه عاطفی ایجاد کرده ، پس از ملاقات شوهر سابقش احساس می کند هنوز به او علاقه مند است و همین مسئله او را دچار سردرگمی می کند اما…

فرانسیس دختر نوجوان هفده ساله‌ای است که در تابستان 1963 برای گردش و مسافرت به همراه خانواده اش به شمال نیویورک می‌روند. پدرش یک دکتر است و از فرانسیس انتظار دارد که به دانشگاه برود و با یک دکتر ازدواج کند. فرانسیس با یک مربی رقص به نام جانی اشنا می‌شود. رقاصه‌ای که با جان می‌رقصد حامله می‌شود و از کار باز می‌ماند. فرانسیس بدون اگاهی خانواده اش آمادگی خود را برای رقص اعلام می‌کند تا با اینکار به انها کمک کند. جانی می‌پذیرد. از آنروز جانی مربی رقص فرانسیس می‌شود و تمام وقت با او کار می‌کند. کم کم بین آنها عشقی به وجود می‌آید. فرانسیس می‌ترسد آنرا با پدرش در میان بگذارد. زیرا به طور قطع پدر حاضر نمی‌شود دخترش با یک مربی رقص ازدواج کند...

زمانی که یک مرد عادی ، دوست دختر ابرقهرمان خود را ترک می کند؛ دختر از تمام قدرت خود استفاده می کند تا زندگی او را تبدیل به جهنم کند...

زنی 28 ساله به نام "اِما سوان" پسری داره به اسم "هنری" که اونو 10 سال پیش به امان خدا ول کرده و برای فرزندخوندگی گذاشته. این پسر حقیقت پشت پرده شهر "استوری بروک" رو از توی کتاب افسانه ها متوجه میشه و میگرده مادر واقعیش رو پیدا میکنه به این امید که بتونه متقاعدش کنه دنیای افسانه ها رو نجات بده. این بچه معتقده "اِما" دختر "شاهزاده دلربا" و "سفیدبرفی"ـه و والدینش برای محافظت از اون در مقابل نفرین "ملکه شیطانی" اون رو به این دنیا فرستادن. این دو وارد شهر "استوری بروک" در ایالت "مین" میشه. به نظر میاد این شهر دنیایی موازی برای شخصیت های افسانه ای هستش که در حقیقت این شخصیت ها در این شهر به صورت مردم عادی زندگی میکنن و از هویت و زندگی واقعیشون خبر ندارن.

«کریس کلوین» (کلونی)، روان کاوی که هنوز ماتم مرگ همسرش «ریا» (مک الهون) رهایش نکرده، به اصرار و التماس یکی از هم کارانش به نام «گیبارین» (توکور)، ترغیب می شود درباره ی اتفاقات غیر عادی و عجیبی که در ایستگاه فضایی «پرومته» رخ می دهند، تحقیق کند...

کیت» آشپز یکی از بهترین رستوران های منهتن میباشد و به رغم خلق و خوی تندش، صاحب رستوران او را تحمل می کند چون بهترین آشپز غذاهای فرانسوی است. ولی زندگی «کیت» پس از مرگ خواهرش در سانحه ی اتومبیل زیرورو می شود و مسئولیت نگه داری از دختر خواهرش به عهده ی او می افتد …

« چارلى » ( چاپلین ) ، کارگرى ساده و حلقه‏اى از زنجیر خط تولید کارخانه‏اى پیش رفته است. سفت کردن همیشگى تنها یک نوع پیچ ، کارش را به جنون مى‏ کشاند و اورا روانه‏ ى تیمارستان مى‏ کند...

دلفت، هلند، سال 1665، «گریت» (جوهانسن)، دختری هفده ساله در خانه ی «یوهانسن ورمر» (فرمت) پیشخدمت می شود و رفته رفته توجه این نقاش هلندی را جلب می کند. با آن که از نظر تربیت، آموزش و جایگاه اجتماعی، دنیایی از هم فاصله دارند، ولی «ورمر» درک و فهم غریزی «گریت» را از رنگ و نور، باز می شناسد و آرام آرام او را به دنیای پر رمز و راز نقاشی هایش راه می دهد...

یک دانشجوی رشته دامپزشکی، پس از کشته شدن پدر و مادرش، درس و تحصیل را رها کرده و مشغول به کار در یک سیرک سیار می شود . پس از مدتی عاشق دختری می شود که در سیرک کار میکند و صاحب سیرک از این رابطه خبر دار نیست تا اینکه ...