«شلبی» (رابرتس) قرار است عروس «خانواده ی ایتنتن» شود ولی بیماری دیابت دارد و بنابراین بچه دار شدن برایش خطرناک است؛ ضمن آن که می داند نامزدش، «جکسن لاچری» (مک درمت) بچه می خواهد. «شلبی» نگران و عصبی است. در حالی که «املین ایتنتن«(فیلد)، مادر شوهر آینده اش، به او اطمینان می دهد که هیچ اتفاقی نخواهد افتاد...

داستان سریال در باره یک دختری به نام جسیکا دی که نقش او را زویی دچانل بازی میکند. او یک دختر بسیار قابل ستایش و پر حرارت و خوب است که بعد از 20 سالگی و قطع رابطه با دوست پسرش به جای جدید نقل مکان میکند.در همان جا با چند نفر آشنا میشود که در نهایت دوست جسیکا خواهند شد و روند داستان را تشکیل میدهد. اولین نفر شخصی به نام نیک که یک متصدی بار میباشد.دومین نفر اشمیت که یک فشن و و حرفه ای مد روز و همچنین کسی به نام مربی که مربی تمرین دهنده تیمهای سابق ورزشی میباشد. همچنین دختری به نام کیس که سر دسته این گروه میباشد و همگی این افراد به جسیکا کمک میکنند تا خودش را پیدا کند و به او طریقه درست زندگی کردن،عشق ورزیدن و کار کردن را یاد میدهند اما انگاری خودشان قرار است درس زندگی را یاد بگیرند...

در دهه 1920 ، یک فرصت خوب برای پناهندگان جویای کار در بخش معدن یا کشاورزی مهیا شده است . "تونی" مردی ایتالیایی ، به همراه "ماری" زنی فرانسوی ، به آن منطقه نقل مکان کرده است و ...

ماجرای رابطه موازی "نولا" ، توسط خود او ، پدر ، مادر و دوستان دیگرش روایت می شود ...

یک دانشجو که بدنبال کار میگردد بعنوان اولین شغل خود در یک پیتزا فروشی مشغول میشود و ...

مارتین، پس از اینکه چند سال قبل به قصد کشتن قاتل پدرش از آمریکا به مکزیک فرار کرده ، حالا به تگزاس میرود تا برای رئیس مکزیکی خود یک معامله اسلحه انجام دهد. در طول مسیر پای مارتین مصدوم می شود و وقتیکه او در حال بهبودی است، به کاروان حمل اسلحه دستبرد زده می شود و...

"باپتیست" دزد دریایی میباشد که کشتی های ثروتمندان را میدزدد."دبی" مسافری از آخرین سرقت او رفته رفته عاشقش می شود و...

در سال 1930 "مارجوری کینان راولینگز" برای رسیدن به آرامش به یک منطقه دورافتاده در فلوریدا نقل مکان میکند. او احساس می کند از مردان مهربان، همسایگانش اذیت می شود، ولی به زودی عادت میکند و "دِ یِرلینگ" را می نویسد کتابی در ادبیات کلاسیک آمریکا.

"رامو" پس از اینکه مشخص می شود نامزدش ربوده شده، به همراه دوستش "کادو" به جزیره ای در اقیانوس آرام میرود که همه غریبه ها به محض وارد شدن به انجا کشته شده و ساکنان بطور مداوم برای خدای خشمگین طوفان قربانی می شوند می روند و..میشوند

داستان پسری به اسم کایل است که توانایی های ذهنی فوق العاده ای دارد و سعی میکنه که با استفاده از این توانایی ها به حد کمال برسه ! کلی یک انسان عجیب است که احساسات طبیعی انسانی ندارد ، او نه عصبانی میشود نه خوشحال ، نه ناراحت و نه فهم و درکی از عشق و محبت دارد ...