پیرزنی به نام برت از خانه‎اش می‎رود تا همراه دخترش امیلی زندگی کند. امیلی و برادرش آنتونی سه سال پیش جدا شده و همدیگر را از آن موقع ندیده‎اند اما امیلی او را برای کریسمس دعوت می‎کند...

تصادف رانندگی و تغییر عواطف ، رابطه بین یک زوج متاهل را آزمایش می کند...

یک فرصت کاری ناموفق، گریس مجرد را وادار می کند که یک شب را با یک غریبه دنبال کند. معلوم شد که او یک ورزشکار حرفه ای در شهر است که خودش مشکلی دارد. شاید آنها بتوانند به یکدیگر کمک کنند.

یک زن جوان که استرس بالایی دارد برای تحقق آرزوی بهترین دوستش، سعی می کند با غلبه بر ترس خود راهی برای عاشق شدن بیاببد.

جسیکا در شرف ازدواج است و از بهترین روز زندگی خود لذت می برد، اما یکی از پنج ساقدوش او سعی دارد روز عروسی اش را خراب کند.

نینگ منگ همیشه رویای اینو داشته که از نردبون شرکت بالا بره و به یه مدیر تبدیل بشه ولی رئیسش فکر میکنه که نینگ منگ تو صنعت سرمایه گذاری موفق نمیشه چون در نظرش نینگ منگ مناسب اینکار نیست نینگ منگ پس از ناکامی های مداوم تو یه شرکت دیگه استخدام میشه تا ثابت کنه که تنهایی میتونه موفق بشه و از نو شروع میکنه...

گریس مک گوایر که اخیراً طلاق گرفته است...

"دکتر مارتین هفروبر"، بزرگترین جراح مغز و اعصاب دنیا ، "دولورس بندیکت" را در یک تصادف رانندگی مجروح می کند . او مغز "دولورس" را ، به تکنیکی که خود اختراع کرده جراحی می کند . بعد از بهبودی ، آنها عاشق هم شده و با هم ازدواج می کنند اما ...

"نلسون" مردی که در کار تبلیغات است و تمام زندگی خود را صرف موفقیت در کارش کرده است. روزی او به طور اتفاقی در حین امتحان گواهی نامه رانندگی با "سارا" ملاقات می کند. "سارا" با تمام زن هایی که او در زندگی اش دیده تفاوت های بسیاری دارد. "نلسون" باعث می شود تا "سارا" امتحان خود را قبول نشود. همه چیز دست در دست هم می دهد تا "نلسون" ماه نوامبر را با "سارا" زندگی کند. چیزی که تمام زندگی او را تغییر خواهد داد...

"سوفی" و "جولیان" ، بهترین دوستان یکدیگر ، بازی عجیبشان را که از دوران کودکی آغاز کرده اند ادامه میدهند . مبارزه ای عجیب برای شکست دادن یکدیگر بوسیله کار های خطرناک...