در این اقدام از سوی شبکه ی AMC شش اپیزود کوتاه از خوانواده های دیگری که در این سریال مورد حمله ی زامبی های آلوده شده قرار گرفته اند نمایش داده میشود ، در این قسمت ها زنان و مردانی که در وضع اسف ناک و وحشت ناک حمله زامبی ها گرفتار شده و با آن دست و پنجه نرم میکنند را میبینیم!! این شش اپیزود کوتاه که از طریق وب سایت شبکه منتشر شده Webisode نام گرفته و تماشای آن خالی از لطف نیست.

فیلم بر روی کشتار 24 مرد و زن و کودک به بوسیله چهار تفنگدار آمریکایی در پی گرفتن انتقام کشته شدن یکی از سربازان توسط بمبی کنار جاده ای تمرکز می کند...

بن جوانی متفاوت و گریزان از واقعیت است و همه چیز برای او در دنیایی مجازی اتفاق می افتد. او در کودکی صاحب حافظه ای قوی بوده، اما بعدها دچار بیماری اوتیسم شده است. تنها دوستی که دارد دختری به نام اسکارلیت است که روز صبح با او روی اینترنت Archlord بازی می کند...

داستان درباره دو نوجوان 13 ساله است که برای بدست آوردن ثروت خود را درگیر یک خلافکار می کنند که منجر به عواقب فاجعه بار می شود….

داستان سریال راجع به دختری به نا ” بو ” هست که از 2 سالگی قدرت ماورائی عجیبی رو بدست آورده اما طریقه استفاده از اون رو بلد نیست. بو توسط یگ گروه کوچک به نام ” مومنان حقیقی ” بزرگ شد . این گروه از بو در برابر اشخاصی که میخواهند از او برای اهداف شخصی خودشون استفاده کنند ، محافظت می کند . اما الان 10 سالش شده و قدرتش هم قوی تر شده و خطراتش هم بیشتر شده.

یک سرباز آمریکایی مستقر در زندان ابوغریب خود را پشت دیوارهای سخت و بلند می یابد ، که در آن او ایجاد دوستی های مخفی با بازداشت شدگان عراقی می پردازد…

روزنامه نگاری به نام «لی سایمن» (برانا) در تلاش است فیلم نامه ای را بنویسد و به فروش برساند. در همین حال او، پس از جدایی از همسرش، «رابین» (دیویس)، به دنبال رابطه های جدیدی نیز هست... که البته در هیچ کدام به آرام و قرار نمی رسد...

دهه ی 1930. «امت ری» (پن) یکی از بهترین نوازنده های گیتار جاز و در واقع، پس از «جنگو راینهارت» افسانه ای، بهترین گیتاریست دنیا به شمار می آید. «امت»، با وجود تمامی شور و حساسیتی که دارد، در خارج صحنه، آدم بی سروپایی است...

نمایش نامه نویسی که به تراژیک بودن زندگی اعتقاد دارد، برای تشریح دیدگاهش داستان زنی به نام «ملیندا» (میچل) را تعریف می کند و دوستش که خلاف او فکر می کند، روایتی کمدی از همان داستان را نقل می کند...

دو زن جوان آمریکایی به اسامی ویکی و کریستینا برای گذراندن تعطیلات تابستانی نزد یکی از اقوام دور ویکی در شهر بارسلون در کشور اسپانیا می روند. ویکی زنی احساساتی است که بزودی قصد ازدواج با نامزدش داگ را دارد که مردی قابل اطمینان اما غیررمانتیک است. کریستینا نیز دختری خوشگذران است که قصد دارد در بارسلون ماجراهای جدید عاطفی را تجربه کند. آنها در شهر با مرد نقاشی به اسم جوان آنتونیو آشنا می شوند که ...