ایساکار و زابلون، دو برادر بیست و چند ساله، بسیار احمق هستند و هرگز خسته نمی شوند، زیرا جنون بخشی از زندگی روزمره آنهاست..

فلیکس گراندت در خانه‌ی ساده‌اش در سامور سلطنت می‌کند...

نورا دختر ساده لوح 15 ساله ای میباشد که زندگی آرامی دارد، او در تعطیلات تابستانی اش، با لیبرتاد روبرو می شود و زندگی اش زیر و رو می شود. این دوستی جدید و شدید بین دو دختر ...

برای گوران و تیم آماتورش، این طرح عالی بود: ورود به یک هایپرمارکت در شب برای سرقت از یک جواهرفروشی...

تامارا اضافه وزن دارد و در مدرسه محبوبیتی ندارد. او و دوستش شرط می بندند که برای ورود پسر اول و دوم به کلاس بازی کنید ...

در یک شهر بندری، زندگی چند انسان منزوی که به خشونت عادت کرده‌اند، به شدت تحت تأثیر عشقی است که آنها نسبت به یکدیگر دارند.

سلما، 17 ساله، که در یک خانواده بورژوا و سکولار بربر زندگی می کند. هنگامی که او در کالج با جولین ملاقات می کند، برای اولین بار متوجه تأثیر قوانین پدرسالارانه بر صمیمیت او می شود.

نیکا، زنی در اوایل بیست سالگی که اوکراین را به دنبال نامزدش ولاد، یک سرباز جوان مستقر در یک اردوگاه نظامی در کورس، ترک می کند. او در آنجا با سلین، همسر فرمانده ماکسیم ملاقات می کند...

سارا به پل می گوید که می خواهد از ازدواج آنها خارج شود. روز بعد او ناپدید می شود . یک سال بعد پل به همراه فرزندانشان به شهر دوران کودکی خود باز می گردند تا پس از از دست دادن همسر و مادرشان از نو شروع کنند.

دو برادر نوجوان تابستان را در خانه پدربزرگ متوفی خود می گذرانند و بیهوده منتظر مادر پرمشغله خود هستند و پول نقد کم می شود. برای بدست آوردن مقداری پول، خانه را به یک فروشنده مواد مخدر محلی اجاره می دهند.