چند هفته پس از مرگ همسرش یوانا در یک تصادف اتومبیل، مست و تنها در شبی که او 42 ساله می شود، الکساندرو ملاقات می کند. سباستین، مردی خجالتی و جوان‌تر، در پنج ماه گذشته معشوقه یوانا بوده است. سباستین یک بازی خارجی دارد...

برای دو دوست تنها یک راز برای خوشبختی وجود دارد، که درک آن آسان است، اما، شاید، دشوار است.

"نلو"، مردی در میانه چهل سالگی خود، به عنوان نگهبان در یک سوپرمارکت در مرز رومانی و مجارستان کار می کند. این شهر جائی میباشد که بسیاری از مهاجران غیر قانونی تلاش می کنند خودشان را از طریق آن به مجارستان و اروپا برسانند. او روزهای خودش را صرف ماهیگیری می کند. اما یک روز او چیز جدیدی صید می کند، یک مرد ترکیه ای...

امانوئل روزهایش را در آسایشگاه می گذراند. او که عاشق بیمار دیگری می‌شود، تلاش‌های خود و دیگر بیمارانش برای زندگی کامل را روایت می‌کند، در حالی که بدن‌شان به آرامی محو می‌شود، اما ذهن‌شان حاضر به تسلیم شدن نیست.

یک مالک زمین، یک سیاستمدار، یک کنتس، یک ژنرال و همسرش در یک خانه عمارت بزرگ جمع می شوند و درباره مرگ، جنگ، پیشرفت و اخلاق بحث می کنند. با گذشت زمان بحث جدی تر و داغ تر می شود.

گروهی از مردم در یک ماموریت بشردوستانه به منطقه ای دورافتاده از ترانسیلوانیا می رسند تا به ساکنان کالاهای مختلف ارائه دهند ...

یک بازیگر رومانیایی متواضع در 30 سالگی، که به سختی بین یک قسمت پیچیده در یک موزیکال، یک همسر افسرده، و وسواس یک زلزله قریب الوقوع و ویرانگر زنده می ماند، قربانی پدر دستکاری خود می شود.

Occident یک کمدی تلخ و شیرین است که بر گرایش فزاینده جوانان اروپای شرقی به مهاجرت به غرب تمرکز دارد. زمانی که لوسی دوستانه (الکساندر پاپادوپول) و معشوقه زیبایش سورینا (آنکا آندرونه) از آپای خود اخراج می شوند...

برای من مهم نیست که ما به عنوان وحشی در تاریخ بمانیم.» این سخنان که در شورای وزیران تابستان 1941 بیان شد، پاکسازی قومی را در جبهه شرق آغاز کرد. این فیلم سعی دارد در مورد این گفته اظهار نظر کند.