هال ( کریستوفر پلامر ) و جورجیا ( مری پیج کلر ) زوج مُسنی هستند که از ابتدای ازدواجشان تا بحال در کنار یکدیگر بوده اند و تمام لحظات زندگی شان را با یکدیگر به اشتراک گذاشته اند. این علاقه اما با مرگ جورجیا به سمت دیگری می رود، هال سالها بود که نکته ایی را در زندگی مشترکشان مخفی کرده بود و آن هم علاقه به جنس موافق است!. هال بعد از مرگ همسرش و در سن 75 سالگی، تصمیم می گیرد تا به تمایلات همجنس خواهانه خودش بپردازد و این در حالی است که او به سرطان مبتلاست و حال و روز خوشی ندارد. اولیور ( اوان مک گرگور ) پسر هال است که با فهمیدن موضوع تمایلات همجنس خواهانه پدرش به شدت سرخورده شده. او فکر می کند تمام دوران زندگی مشترک مادر و پدرش با دروغ سپری شده زیرا پدرش هیچ علاقه ایی به مادرش نداشته. اولیور با درک این موضوع و ضربه های روحی شدیدی که از این قضیه خورده ، به تازگی با بازیگری فرانسوی به نام آنا ( ملانی لاورنت ) آشنا شده. او با اینکه به آنا علاقه دارد و علائق مشترک زیادی هم بین این دو وجود دارد، اما ترجیح می دهد وارد یک رابطه عاطفی جدی نشود زیرا فکر می کند عاقبت اش مانند پدرش خواهد شد و…

این دستفروش ها فروشندگان دوره گردی هستند که در والسکا، کشوری استوایی مستعد زلزله، سرگردان شده اند. چون شانسی برای فروش کت خز به بومیان نداشتند با دریافت تلگرافی دستگیر می شوند که به آنها دستور داده بود "از شر حضوری خلاص شوند...

یک فرمول شیمیایی مافوق سری، توسط اعضای استنچ (انجمن نابود سازی انسان های ساختارشکن) ربوده میشود و سیمپکین به همراه سه کارآموز خود با دنبال کردن سرنخ ها در صدد یافتن سارقین میباشد.

"رالف تورسون" به منظور پیدا کردن زندانیان فراری میباشد که به قید وثیقه آزاد شده اند، گاهی او به سادگی هدف خود را پیدا می کند. گاهی هم او مجبور می شود دست به کارهایی بزند که در منجر به مرگ قانون شکن می شود...

فیلم روز ولنتاین، داستان ده فرد مختلف در لس آنجلس در روز ولنتاین که سرنوشتشان به نوعی خاص رقم می خورد. افرادی که هر کدام برای این روز برنامه ریزی خاصی دارند اما اتفاقات متفاوتی برایشان اتفاق می افتد…

یک کمدی سیاه و سفید، بی‌صدا درباره یک بازیگر ناشنوای مبارز که از قبول وظایف تحقیرآمیز فزاینده صرفاً برای به دست آوردن یک نقش خسته شده و تصمیم می‌گیرد که اوضاع را به دست خود بگیرد.

داستان سالیف کیتا، اولین "توپ طلای آفریقا".

زوجی بعد از سالها ، از زمانی که برای اولین بار همدیگر را دیدند و عاشق هم شدند ، دوباره به همدیگر می رسند و...

امروز جمعه است و کریگ و اسموکی باید 200 دلار بدهند که به یک قلدر محلی بدهکارند وگرنه شنبه ای وجود نخواهد داشت.

منطقه ای نزدیک آتالانتا، سال 1948٫ «دیزی ورتان» (تندی)، بیوه ی ثروتمند هفتاد و دو ساله ی جنوبی، به سفارش پسرش، «بولی» (ایکروید)، راننده ی سیاه پوستی را به نام «هوک» (فریمن) استخدام می کند. پس از چندی، «دیزی» به «هوک» علاقه مند می شود و رابطه ای دوستانه میان آن دو شکل می گیرد …