داستان فیلم در مورد دو کودک است که دارای نیروهای خارق العاده هستند و موجوداتی فضایی می باشند. اکنون آنها سعی دارند تا به سفینه ی خود برگردند و از خطری که گروهی از تبهکاران آنها را تهدید میکند و همچنین از دست مامورین فدرال دولتی که قصد دستگیری آنها را دارند بگریزند و در این بین با راننده ی تاکسی روبه رو می شوند و با کمک او مسیری طولانی را تا رسیدن به بیابان نوادا که محل سفیه ی آنها است طی میکنند ...

قرن بیست و سوم. گلوله ی عظیمی از گدازه ی مذاب با سرعتی بسیار، به طرف زمین حرکت می کند. اعلام می شود که برای نجات زمین باید چهار سنگ، نماد چهار عنصر اصلی را با عنصر پنجم که نیروی مثبت زندگی است و در قالب مسافری از دنیایی دیگر به نام «لیلو» (یوویچ) تجسم یافته، در هم آمیزند. و حالا راننده ی تاکسی نیویورکی، «کوربن دالاس» (ویلیس) وارد عمل می شود تا به «لیلو» کمک کند و …

یک مامور سابق پلیس ( با بازی جت لی ) بخاطر اینکه به پدرش که یک تبهکار چینی بوده و نیز برادر کوچکترش اجازه داده که به سان فرانسیسکو فرار کنند به زندان می‌رود . پس از مدتی برادرش توسط یک گروه مافیایی به رهبری دلروی لیندو کشته می‌شود . لی از زندان می‌گریزد و به آمریکا می‌رود تا قاتل برادرش را یافته و از او انتقام بگیرد . او در آنجا با دختر یکی از روسای گروههای مافیایی همراه می‌شود تا به هدف خود برسد .

«رادی» (افلک)، خلافکار خرده پا، پس از آزادی از زندان خود را به جای هم سلولی فوت شده اش جا می زند تا بتواند با «اشلی» (ترون) - دوست دختری که او از طریق نامه نگاری پیدا کرده - هم راه شود. همه چیز خوب پیش می رود تا این که «رادی» با «گابریل» (سینیسی)، برادر «اشلی»، آشنا می شود که قصد سرقت از کازینویی در میشیگان را دارد ...

خانواده ی سلطنتی چین دستخوش آشوب است. امپراتور (یون- فات) در حال مسموم کردن تدریجی همسرش (لی) با اضافه کردن زهر به داروی او است. ملکه با ناپسری اش، «شاهزاده وان» (یه) سر و سری دارد و او نیز به نوبه ی خود با «چان» (لی مان)، دختر پزشک قصر. «شاهزاده جای» (جی چو) از نبردی طولانی با مغول ها بازگشته است و پسر کوچک تر، «شاهزاده یو» (جونجی) نیز از این که همه ی توجه به برادرانش معطوف شده، در آتش حسادت می سوزد...

"مکسول اسمارت" که به عنوان تحلیل گری در سازمان جاسوسی ایالات متحده موسوم به "کنترل" کار می کند، وظیفه ‏مقابله با سازمانی تروریستی به نام "کائوس" را دارد، که موفق شده بعد از حمله به فرماندهی "کنترل" نام تمام مامورین اجرایی این سازمان را در سرتاسر دنیا به دست آورده و...

مردی جوان که به دنبال انتقام گیری از یک سری افراد است او حالا به یک چالش بزرگ برخورد کرده است ...

سال 2012. اقتصاد امریکا دچار ورشکستگی شده و اغلب زندان های کشور توسط بخش خصوصی اداره می شوند. از جمله، زندان »ترمینال آیلند« که در آن »مسابقه مرگ« برگزار و جریان آن از طریق اینترنت (برای کسب درآمد) پخش می شود. در این مسابقه ی اتومبیل رانی، شرکت کنندگان اضافه بر گذشتن از خط پایان می بایست یک دیگر را نیز نابود کنند. مدیره ی زندان »ترمینال آیلند« (آلن)، »جنسن ایمز« (استیتم) قهرمان رانندگی را به ناحق، به جرم قتل همسرش به زندان می کشاند و از او می خواهد تا با ماسک راننده ی محبوبی معروف به »فرانکنستاین« در مسابقه شرکت و امکان آزادی خود را فراهم سازد.

یک راننده حرفه ای به پشنهاد دوستش در سرقت از بانک به او کمک می‌کند و برای نجات جان دوستان خود در موقع سرقت تلاش می‌کند و در اخر خود او دست گیر میشود و به زندان می‌افتد اما نه در یک زندان معمولی زندانی که تمام خلاف کاران بزرگ و ادم کش‌ها در ان هستند و یک سری افراد برای خوش گذرانی خود در انجا مسابقات برگرار کرده و با جان زندانیان خشمگین و خون خوار بازی می‌کنند ...

داستان فیلم درباره ی دنی هاروی یک بازیکن فوتبال هستش که باخبر میشه برادرش در مبارزات زیرزمینی کشته شده. او دنبال قاتل برادرش میگرده اما چیزی دستگیرش نمیشه تا اینکه دوست دوران بچگیش ویکتور دیویس رو پس از سال ها میبینه که الان یک کارگاه شده. دنی داستان رو به ویکتور میگه و تنها راهی که میتونن قاتل رو پیدا کنن اینِ که یکی رو به مسابقات زیرزمینی بفرستن و چه کسی از خودِ دنی بهتر برای این کار…