رقابت بین یک بانکدار، یک سارق و یک شکارچی برای شمش های طلا در بیابان ...

در اخرین ماه های جنگ داخلی، برادر جو به ناحق توسط کلیفرد کشته شد، کاپیتانی در ارتش شمالی

"باستر" به یک قبیله بومی آمریکایی کمک می کند تا از زمینهای خودشان در مقابل کاشفای حریص نفت محافظت کنند...

زنی حریص، شوهر پولدارش را برای بدست اوردن ثروت به کمک برادر خود به قتل می رساند. اما از این موضوع اگاه نیست که ثروت همسر او قرار است به برادرزاده اش برسد...

کلانتر شان کیل‌پاتریک یک فرد صلح طلب میباشد . فرانک برند رهبر یک گروه از قاتلان است که کلانتر را به عصبی کرده اند، تاجایی که او حاضر شده از همه چیز خود بگذرد تا فرانک و گروهش را به کام مرگ بکشاند...

"بیل" در دوران کودکی شاهد کشته شدن خانواده خود به دست چهار سارق بود .15 سال از آن ماجرا گذشته و او تصمیم به گرفتن انتقام دارد .در این راه او با "رایان" مجرم سابقه داری که تصمیم دارد پولهای خود را از سارقان پس بگیرد همراه می شود...

یک پسر مزرعه دار جوان که همیشه آرزو داشته است یک گاوچران شود با گله داری بزرگ صحبت می کند تا او را به عنوان راهنمای گله استخدام کند...

یک مارشال ایالتی آمریکا به همراه یک رنجر از تگزاس به یک دختر جوان کمک می کنند تا قاتل پدرش را در منطقه هندیها پیدا کند...

کلانتری وارد ساباتا می شود تا گله دارانی که یک سال قبل باعث مرگ اتفاقی مردی سالخورده شده اند را دستگیر کند اما...

(اسکات ماری) مردی است مهربان که در شهر کلیفتون زباله ها را جمع کرده و پله ها را جارو می کند. بعد از مدتی یک هفت تیرکش، وارد شهر میشود. او به "اسکات" پیشنهاد راهنمایی و مشاوره می دهد تا تعادل قدرت در شهر را برقرار کند...