« هایدریش » ( تفاردوفسکى ) ، حامى و نماینده‏ى رایش در چکسلواکى و فرماندار انتصابى پراک به دست یکى از اعضاى نیروى مقاومت چک ، « اسووبودا » ( دانلوى ) ، ترور مى ‏شود. حالا نازى ‏ها سخت در پى انتقامند و گشتاپو با دستگیرى صدها تن از شهروندان بى ‏گناه ، تهدید مى ‏کند که اگر قاتل تسلیم نشود ، آنان را یک به یک خواهد کشت.

"ریکو" تبهکاری جاه طلب به شهری بزرگ در شرق رفته و به همراه دوستش "ماسارا" به گروه "سم ویتوری" می پیوندد.او به سرعت رهبری گنگسترها را به عهده گرفته و با عنوان "سزار کوچک" شناخته می شود.در سرقتی از یک کلاب شبانه او کمیسر جنائی "آلوین مک کلور" را به قتل می رساند اما دوستش "جو" شاهد قتل می شود...

دو آدم‏کش حرفه‏ اى ( مگرا و کانراد) ، « سوئید » ( لنکستر ) ، بوکسور سابق ، را به قتل مى ‏رسانند . بازرس بیمه ، « جیم ریردان » ( اوبراین ) ، که بى ‏تفاوتى پلیس را مى ‏بیند ، خود به تحقیق درباره‏ ى مقتول مى ‏پردازد ...

نیویورک . « ج . ج . هانسکر » ( لنکستر ) ، روزنامه نگار معتبر و سرشناس ، که از رابطه‏ ى خواهرش ، « سوزان » ( هریسن ) با « استیو » ( میلنر ) ، نوازنده‏ ى جوان و معصوم کلوب‏ هاى شبانه راضى نیست ، یکى از پادوهاى مطبوعاتى به نام « سیدنى » ( کورتیس ) را مجبور مى ‏کند تا براى « استیو » پاپوش درست کند ...

«قتل» درباره یک گروه تبهکار است که قصد دارند از یک باجه شرط بندی روی مسابقات اسب سواری دزدی کنند...

سارق جوانى ، « بن هارپر » ( گریوز ) به جرم قتل اعدام مى ‏شود اما به واعظ روان پریش ، « هرى پوئل » ( میچم ) بروز نمى ‏دهد که پول سرقتى خود را کجا مخفى کرده است . « هرى » نیز پس از آزادى سراغ خانواده‏ ى « هارپر » مى ‏رود و مى‏ کوشد تا از جاى پول‏ها باخبر شود . پسر کوچک خانواده ، « جان » ( چاپین ) مى ‏داند که پدرش پول‏ها را در عروسک خواهرش ( بروس ) مخفى کرده ...

« آلیسشا هیوبرمن » ( برگمن ) دختر یک جاسوس نازى دستگیر و محکوم شده ، به « دولین » ( گرانت ) ، مأمور مخفى امریکایى دل مى ‏بازد . « دولین » ، « آلیشا » را به کمک مى ‏طلبد و او هم مى ‏پذیرد تا نقش عنصر نفوذى در تشکیلات دشمن را بازى کند و با « الکساندر سباستیان » ( رینز ) مأمور نازى رابطه برقرار کند ...

شهرى در مرز امریکا و مکزیک . بازرس ویژه‏ ى مواد مخدر دولت مکزیک با « هنک کوینلین » ( ولز ) ، کارآگاه امریکایى خلافکار و در شرف بازنشستگى درگیر مى ‏شود ...

سن فرانسیسکو. زنى به نام « بریجید اوشانسى » ( آستور ) که خود را « خانم واندرلى » معرفى مى‏ کند به سراغ دفتر کارآگاهى « سام اسپید » ( بوگارت ) مى‏ رود و مى ‏خواهد که او خواهرش را پیدا کند. پس از چندى مرد مرموزى ، « جوئل کایرو » ( لوره ) ، به « اسپید » مراجعه مى‏ کند و از او مى‏ خواهد تا یک مجسمه‏ ى عتیقه‏ ى سیاه‏رنگ ، معروف به « شاهین مالت » را در قبال دریافت 5 هزار دلار پیدا کند.

در شهرى کوچک ، کشیش کلیساى محلى ، در خیابان مورد حمله قرار مى ‏گیرد و بر اثر شلیک گلوله‏ اى کشته مى ‏شود . تحقیقات پلیس در این زمینه به نتیجه ‏اى نمى ‏رسد و سرانجام مردى بى‏ گناه را به عنوان مظنون بازداشت مى ‏کنند ...