داستان زنی که میخواست همه چیز را باور داشته باشد.

داستان عشقی که وقتی همسر و پسر مردی در نهایت ویزا برای پیوستن به او در ایالات متحده دریافت می کنند از بین می رود.

در یک بعدازظهر گرم ماه نوامبر در نیویورک، یک مهاجر جوان ژاپنی و پسر عمویش به طور خودجوش تصمیم می گیرند یک مرغ زنده بخرند تا برای شام بپزند.

پسری با بادکنکی که به نظر می رسد دارای احساس است دوست شده و شروع به تعقیبش می کند.او پسر را تا مدرسه،اتوبوس و کلیسا دنبال می کند.آنها با هم در خیابانهای پاریس بازی می کنند و از گروهی که قصد نابودی بادکنک را دارند دوری می کنند...

در جنگ “ناپلئون”، یک افسر، کتابی قدیمی‌ را که با داستان پدربزرگش ارتباط دارد ، پیدا می‌کند . او در یک مسافرخانه با دو شاهزاده برخورد می‌کند ، آن‌ها او را فریب داده و او در کنار چند جسد از خواب بیدار می‌شود و...

فیلمبرداری شده در نیویورک، داستان یک زن جوان ساده لوح از هنگ کنگ است که برای تحصیل به نیویورک می رود. پسر عموی تاکسی خیابانی از او در شهر بزرگ مراقبت می کند.

«جک » به خانواده ای که فرزندشان (گری) گم شده است کمک می کند. همین که جک شروع به جست و جو کردن می کند متوجه می شود که انگار «گرِی» چیزی را مخفی می کرده است و همچنین دوستان وی اشخاصی با رازهای تیره هستند...

دو جوان به نامهای پاتریشیا و امیل ، بر روی صحنه موسیقی با هم آشنا می شوند . آنها درباره اتفاقات اطرافشان ، از جمله جنگ ویتنام ، شورش دانشجویان در پاریس و دیگر اتفاقات اواخر دهه 1960 صحبت می کنند ...

در طول سه تابستان، یک متصدی آپارتمان های مجلل به تدبیر خود و چشمش به فرصتی برای استفاده از هر چیزی که سر راهش قرار می گیرد، تکیه می کند، زیرا کارفرمایانش در رسوایی های بزرگ فساد گرفتار شده اند.

"سالی" مردی شصت ساله که به صورت پاره وقت کار می کند،در زندگی اش همیشه از مسئولیت پذیری دوری کرده است.او سالهاست به همسر سابق خود حرف نزده،در یکی از اتاقهای خانه معلم کلاس هشتم خود زندگی می کند و به "توبی" زنی متاهل که نصف او سن دارد علاقه ای دارد.یک روز او با پسر خود برخورد کرده و متوجه می شود نوه ای دارد که از وجودش بی خبر بوده و...