"کوین" یک دونده‌ی جوان و بی‌باک از یک محله خشن در تایوان است که عاشق مربی خود "الی" می شود. اما وقتی که "الی" از او فاصله میگیرد، "کوین" برای به دست آوردن دل او در یک ماراتون ده هزار مایلی که در جاده ابریشم برگزار میشود، شرکت میکند...

نِکی"، "پِروتزی"، "مِلاندری" و "ماشِتی" در فلورانس زندگی میکنند. آنها از جوانی با یکدیگر دوست بوده اند و از هر فرصتی برای ساختن جوک پشت سر مردم استفاده میکردند...

"هومر اسمیت" کارگر ساختمانی بیکاری میباشد که در مسیر خود به غرب به دلیل خرابی اتومبیلش در یک مزرعه توقف می کند.مزرعه توسط گروهی راحبه کاتولیک که توسط مادر "ماریا" رهبری می شوند،اداره می شود.او اعتقاد دارد که "هومر" توسط خدا برای ساخت یک کلیسا در میانه بیابان فرستاده شده است...

سانگ مین به فنلاند سفر میکنه تا پسر مبتلا به اوتیسمش رو به یک کمپ ببره اما…

«جفری بومانت» (مک لاکلان)، دانشجوی کالج، گوش بریده ی انسانی را در مزرعه ای متروک می یابد و همراه دختر دبیرستانی معصوم، «سندی ویلیامز» (درن)، پی کشف معمای آن بر می آید. کلید معما نزد خواننده، «دوروتی والنس» (روسلینی) است که شوهر و بچه اش را «فرانک بوت» شیطان صفت (هاپر) گروگان گرفته است تا او را شکنجه ی روحی و جسمی بدهد...

یک مادر عاشق مردی جوانتر از خود می شود و دخترش برای اولین بار عشق را تجربه می کند.طبیعت مادرانه اش با سرنوشت آنها در هم می آمیزد...

"دی جی" به همراه دوستان خود در ممفیس در تلاشند تا اولین ضبط موزیک خود را انجام دهند.وقتی متوجه میشود که "اسکینی بلک" ستاره هیپ هاپ به منطقه او میاید به همراه دوستانش دست به هر کاری می زند تا توجه او را جلب کنند...

"سایمون" در شرابطی به دنیا امده که از نظر جثه بسیار کوچکتر از کودکان دیگر شهر بود. به همین دلیل ، او فکر می کند خدا برای او هدفی بزرگ تعیین کرده و به دنبال رسیدن به آن است و...

"روزنا" بر اثر بیماری قلبی رو به مرگ می باشد و تنها آرزویی که دارد این است که در کنار دخترش خاک شود، آن هم در قبرستانی که کاملاً پر شده. قبرستان هم قابل گسترش نمی باشد، زیرا کسی که صاحب زمین جنب قبرستان هست قصد فروش ندارد....

"بیلی" بعد از پنج سال از زندان آزاد می شود.او بعد از آزادی دختر نوجوانی به نام"لایلا" را می رباید و با او به دیدن خانواده او می رود."بیلی" به آنها می گوید که دوست پسر "لایلا" است و قصد ازدواج با او را دارد و از طرفی او را مجبور می کند حرفهای او را تائید کند...