لوسی مطمئن نبود که عشق واقعی را پیدا کند، تا اینکه جک با دخترش سوفی به شهر نقل مکان کرد. آنها با هم به او می آموزند که برای شروع به تعقیب رنگین کمان هیچ وقت دیر نیست.

داستان بر اساس واقعیت و درباره یک محقق نیروی هوائی ارتش آمریکاست که مسئول بخش نظارت بر ارتباط بیگانگان UFO را دارد , یک خلبان در یکی از پرواز های خود شبانه به یک شی نورانی آسمانی برمیخورد و بزحمت فرود می آید ولی کسی حرف او را باور نمیکند و ارتش نیز سعی دارد روی قضیه سرپوش بگذارد و فقط یک پروفسور سعی در افشای حقیقت دارد...

زنی 28 ساله به نام "اِما سوان" پسری داره به اسم "هنری" که اونو 10 سال پیش به امان خدا ول کرده و برای فرزندخوندگی گذاشته. این پسر حقیقت پشت پرده شهر "استوری بروک" رو از توی کتاب افسانه ها متوجه میشه و میگرده مادر واقعیش رو پیدا میکنه به این امید که بتونه متقاعدش کنه دنیای افسانه ها رو نجات بده. این بچه معتقده "اِما" دختر "شاهزاده دلربا" و "سفیدبرفی"ـه و والدینش برای محافظت از اون در مقابل نفرین "ملکه شیطانی" اون رو به این دنیا فرستادن. این دو وارد شهر "استوری بروک" در ایالت "مین" میشه. به نظر میاد این شهر دنیایی موازی برای شخصیت های افسانه ای هستش که در حقیقت این شخصیت ها در این شهر به صورت مردم عادی زندگی میکنن و از هویت و زندگی واقعیشون خبر ندارن.