در دهه 1990، در روستایی کوچک " ونلا ، دهرانی ، و سوری" دوستان دوران کودکی هستند. دهرانی ونلا را دوست دارد، اما سوری را در ذهن خود دارد. دارانی با دانستن علاقه سوری به ونلا، عشق خود را قربانی می کند و به ازدواج آنها کمک می کند. اما سیاست های محلی بین راجانا، شیوانا و پسر دومی، چینا نامبی، زندگی آنها را مختل می کند.

درگیری بین دالیت ها و مالکان کاما که بر اساس قتل عام کرامچدو در سال 1985 اتفاق افتاد.

داستان یک راننده کامیون به نام پوشپا راج که در جنگل های جنوب هند، در پس زمینه قاچاق چوب صندل قرمز اتفاق می افتد. چوب صندل قرمز بومی گات های جنوب شرقی (محدوده کوهستان) هند است.

در هند باستان، مردی ماجراجو و جسور درگیر خصومت چند دهه ای بین دو قوم متخاصم می شود...

بالا راجو ، خان روستایشان است که با همسر زیبایش زندگی میکند و دارای دو پسر به نام های چاندراسکر رائو و بنگاری و دو دختر است . او به چاندراسکر کمک می کند که دکتر شده و یک درمانگاه محلی بسازد ...