گروهی از بچه های مدرسه ، در قفسه کتابخانه مدرسه شان اسباب بازی های باورنکردنی را پیدا می کنند ، که مربوط به آینده می شود ...

جادوگر”بورت واندراستون” از همکارش جدا میشه بعد از اینکه یه سرباز آذرخش اونها رو میدزده و بعد از گذروندن یه مدت با قهرمان دوران بچگیش دنبال این میگرده که بفهمه که چرا از اول به جادوگری علاقه پیدا کرده بوده و …

یل یک شاعر و سراینده موزیک موفق و مجرد هست که اهل خوش گذرونیه،علاقه ایی هم به رابطه هایی که بهشون وابسته بشه نداره ...همسایه ی جدیدی به نام فیونا که یک مادر مجرد هست همراه پسرش مارکوس به خونه ی بغلی اون میان که به صورت خنده داری همون اول سریال باهم آشنا میشن.مادری که گیاه خوار هست و علاقه ایی به گوشتِ دنده کبابی و دود و دم باربیکو همسایه ش نداره...مارکوس یه پسر تقریباً عجیب غریبه که با یه دروغی که ویل به صورت غیرمنتظره ایی مجبور میشه برای دوست شدن با خانومی بگه بیشتر آشنا میشن و این رفاقت بینشون داستان سریال رو رقم میزنه.

داستان سریال درباره یک گروه از دوست های صمیمیه که وقتی زوجی که همه گروه رو دور هم جمع کردن (الکس و دیو) از هم جدا میشند کل گروه به هم میریزه و هر کدوم می‌مونند که کدوم طرف رو انتخاب کنند. تمرکز اصلی داستان سریال بر روی دوستی های مدرنه که به شکل کمدی وخنده‌ دار بیان میشه...

داستان سریال در باره یک دختری به نام جسیکا دی که نقش او را زویی دچانل بازی میکند. او یک دختر بسیار قابل ستایش و پر حرارت و خوب است که بعد از 20 سالگی و قطع رابطه با دوست پسرش به جای جدید نقل مکان میکند.در همان جا با چند نفر آشنا میشود که در نهایت دوست جسیکا خواهند شد و روند داستان را تشکیل میدهد. اولین نفر شخصی به نام نیک که یک متصدی بار میباشد.دومین نفر اشمیت که یک فشن و و حرفه ای مد روز و همچنین کسی به نام مربی که مربی تمرین دهنده تیمهای سابق ورزشی میباشد. همچنین دختری به نام کیس که سر دسته این گروه میباشد و همگی این افراد به جسیکا کمک میکنند تا خودش را پیدا کند و به او طریقه درست زندگی کردن،عشق ورزیدن و کار کردن را یاد میدهند اما انگاری خودشان قرار است درس زندگی را یاد بگیرند...

داستان سریال درباره ی یک خانواده ی 5 نفره است که علاوه بر بچه های عجیب و غریبی که دارن از نظر مالی هم در وضعیت خوبی نیستن پدر خانواده ادم بیخیالی است که در معدن سنگ کار میکند و مادر خانواده در بنگاه ماشین فروشنده است پسر بزرگ این خانواده تو تیم فوتبال بازی میکنه و همیشه تو خونه با شلوارک راه میره و تیکه میندازه و پسر کوچک این خانواده هیچ دوست و رفیقی تو مدرسه نداره و دختر این خانواده تو هر زمینه ای که شروع به فعالیت میکنه موفقیتی حاصل نمیشه...