آلیسون مک لین یک کارگاه کهنه کار که در حومه سیاتل فعالیت دارد. زمانی که برادر کوچکتر آلیسون به نام تیم بعداز یک حمله شدید بازداشت می شود زندگی او به طور ناگهانی به دلیل زندان رفتن تیم عوض می شود. بعد از به زندان رفتن تیم آلیسون مسئولیت نگهداری از دو فرزند تیم به اسم کامرون و ماریا را به عهد می گیرد در صورتی که آلیسون و همسرش با مشکلات فراوانی روبرو هستند. آلیسون دو فرزند به نام های جف و راشل دارد که با آمدن فرزندان برادرش با یک چالش جدید روبرو می شود...

این داستان مردی را روایت می کند که بسیاری از مردم یک شهر کوچک را قتل عام کرده و یک زن را می دزدد...

زنی 28 ساله به نام "اِما سوان" پسری داره به اسم "هنری" که اونو 10 سال پیش به امان خدا ول کرده و برای فرزندخوندگی گذاشته. این پسر حقیقت پشت پرده شهر "استوری بروک" رو از توی کتاب افسانه ها متوجه میشه و میگرده مادر واقعیش رو پیدا میکنه به این امید که بتونه متقاعدش کنه دنیای افسانه ها رو نجات بده. این بچه معتقده "اِما" دختر "شاهزاده دلربا" و "سفیدبرفی"ـه و والدینش برای محافظت از اون در مقابل نفرین "ملکه شیطانی" اون رو به این دنیا فرستادن. این دو وارد شهر "استوری بروک" در ایالت "مین" میشه. به نظر میاد این شهر دنیایی موازی برای شخصیت های افسانه ای هستش که در حقیقت این شخصیت ها در این شهر به صورت مردم عادی زندگی میکنن و از هویت و زندگی واقعیشون خبر ندارن.

داستان درباره ی حوادثی است که پس از حمله ی فضایی ها اتفاق می افتند . گروهی از بازمانگان این حادثه برای مقابله با این موجودات به هم ملحق شده و تشکیل گروهی را میدهند که به وسیله ی تام میسن که یک استاد دانشگاه است رهبری میشود . تام باید ضمن جستجو برای پسرش که به نظر میرسد توسط فضایی ها به اسارت گرفه شده به گروه نیز آموزشات لازم برای مقاومت در برابر دشمن را بدهد.

در بررسی های پلیس در قتل یک دختر جوان ماموران تحقیق سرنخ های متفاوتی را در سه داستان بهم پیوسته قید کردند ...

داستان زنی که به منظور ربودن نوزاد یک مادر جوان، با او طرح دوستی ریخته و خود را به عنوان یک عکاس معرفی می کند.