ترنت که دوست دخترش را به جاه‌طلبی‌هایش می‌کشد، از دست کتک‌های قراردادی فرار می‌کند و به جاده‌های پشتی عمیقی می‌رود که از دشت‌های رول خالی می‌گذرند. در طول راه او به طور تصادفی با بن برخورد می کند، یک دریفت کننده که اکنون این جاده ها را به خانه می خواند

اولیویا، خود را بین مردی که دوست دارد و خانواده اش گرفتار می یابد، که هر دو او را به عنوان خویشاوند گمشده خود اشتباه می گیرند.

آرایشگری در زندگی مشتری هایش وسواس می ورزد و به جنون آدم کشی دچار می شود.

هنگامی که “اتان” عاشق‌ پیشه از سرکارش اخراج می‌شود تصمیم می‌گیرد دخترانی که پدر و مادرانشان مخالف روابط آنها با پسرها هستند را از خانه فراری دهد اما او عاشق یکی از همین دخترها شده و میفهمد که نباید مسائل کاری و عشق و عاشقی را باهم یکی کند…

در شهری کوچک یک کلانتر روانی دختری بنام لیزا را ضرب و شتم کرده و در جنگل رها میکند تا بمیرد , یک گرگ نما لیزا را گاز میگیرد و او را تبدیل میکند و ...