بازرس پلیس " بیل هیکسون " بهمراه دخترش 14 ساله اش به محله لینکون شایر نقل مکان میکنند تا اتفاقات دردناکی که داشتن را پشت سر بگذارند ولی ...

داستان دو کاراگاه تازه کار به نام های استفان و راش در مسیر تحقیقات دو پرونده که در ظاهر با هم مرتبط نیستند به یکدیگر برخورد میکنند...

تیمی از پزشکان، پرستاران و زنان داوطلب که در یک بیمارستان صحرایی خدمت می‌کنن. هر روز باید سعی و تلاش کنن تا سربازها رو برای نبرد سالم نگه دارند . با وجود تعداد کم خدمه، زن‌های داوطلب بیشتر از گذشته در کارهای پزشکی مستقل می‌شوند اما اکثر افراد آن‌ها را تهدیدی برای جان خودشان می‌دانند...

سریال در سال 1957 اتفاق می افتد... در مورد زنی به نام "جنی لی" هست که بعنوان پرستار یا قابله (ماما) در شرق لندن به دنبال کار میگردد...او که انتظار مواجهه با یک بیمارستان را دارد به ناگاه با یک درمانگاه مذهبی مواجه میشود ...جایی که باید در کنار دیگر پرستاران و راهبه ها زندگی کند آنهم در شرایطی ناخوشایند... جنی لی کم کم راه و رسم بدنیا آوردن بچه (قابلگی) را می آموزد و متوجه شجاعت مادران در جریان تولد یک نوزاد میشود...