میلی دختری جوان و زیبا است ، که دو خواهر بزرگترش ازدواج کرده و زندگی خوبی دارند و مادر میلی نگران آینده اوست ، زیرا او تاکنون نتوانسته مرد مناسبی برای آینده اش پیدا کند ...

سریال "خانواده غیر عادی" داستان یه خانواده رو روایت میکنه که تصمیم میگیرن که برای مسافرت به برزیل برن منتها در میانه راه دچار طوفان میشن و سقوط میکنن! این سفر براشون کابوس میشه و برمیگردن به خونه خودشون. همه چیز عادی هست تا اینکه کم کم پی به قابلیتهایی میبرن که پیدا کردن. قدرت زیاد، سرعت، خواندن ذهن و ...

گروهان نام یک سریال آمریکایی دارم و اکشن است که بر روی عملیات فوق سری ارتش تمرکز پیدا می‏کند. گروه سری مسئول این کار هستند که دلتا فورس یا نیروهایDelta نام دارند. در قالب عملیاتهای این گروه اتفاقات دراماتیک و داستانهای اکشنی رخ می‏دهد، که سریال را بسیار دیدنی کرده است.

بعد از 7 سال و بزرگ شدن فرزند مایکل اسکافیلد، داستان از آن جایی شروع می شود که تی بگ با یک مدرک میخواهد به لینکولن ثابت کند مایکل هنوز زنده است. بعد از تحقیقاتشان لینکولن و سارا رد پای مایکل را در زندانی در یمن پیدا میکنند و برای دیدن او تمام تلاش خود را می کنند که...

همه افراد تلاش می کنند تا به نحوی از زندان خارج شوند اما مایکل اسکافیلد تمام تلاش خود را می کند تا به زندان راه یابد. برادر وی که متهم به قتل شده است و در آستانه اعدام قرار دارد کاملا بی گناه است و مایکل اسکافیلد با به کار گرفتن حیله های مختلف سعی در وارد شدن به زندان و نجات برادرش دارد. شما از همان قسمت اول به صورت کامل شگفت زده می شوید و با ایده های جالبی که در سریال بکار رفته است که حتی فکرش را نمی کردید مواجه می شوید. برادر قاتل ؛ مایکل اسکافیلد نام دارد که در کالج مدرک مهندسی سازه گرفته و دارای هوش فوق العاده‌ای است.

این سریال داستان روابط چند خانم است که در همسایگی یکدیگر زندگی می کنند و روابط جالبی از قبیل عشق ، دوستی ، دشمنی، همدردی و رقابت بر سر عشق با یکدیگر دارند. راز های زندگی این چند خانم که در همسایگی هم زندگی می کنند و هر کدام داستان زندگی خود را دنبال می کنند که در نهایت به نوعی با یکدیگر در رابطه است .

دکتر گرگوری هاوس یک پزشک متخصص تشخیص بیماری است که در بیمارستانی آموزشی در نیوجرزی مشغول به کار است. وی دارای خلق و خویی بسیار زننده و تند اما بذله گو است، معلول جسمی است اما موتورسیکلتی کورسی می راند، مجرد است اما (به غیر از همکار خود دکتر ویلسون) دوستی ندارد، پیانو و گیتار می نوازد اما از نوعی اعتیاد حاد به دارو هم رنج میبرد.

داستان روزهای معمولی از زندگی مادر و دختری در یک شهر کوچک اطراف نیویورک است. داستان شاد بودنها و غمگین شدنها. نیازها و تلاشها ،موفق شدنها وگاهی هم شکست خوردنها. مادر 32 ساله است و دختری 16 ساله دارد. کابوس او در زندگی این است که دخترش اشتباهات او را تکرار کند و تمامی توان خود را در جلوگیری از این موضوع می کند.