دو رقیب تجاری، یک صاحب کافی‌فروشی و یکی از مدیران زنجیره‌ای بزرگ، به‌طور تصادفی دوست هم قلم می‌شوند که هر کدام از طرف دوستان مربوطه خود عمل می‌کنند و ناخواسته جذب یکدیگر می‌شوند.

برای تضمین ثروت - و آینده - دو خواهر و برادر ظالم یک سلسله خانوادگی می سازند که وقتی وارثان آنها به طور مرموزی یکی یکی می میرند شروع به فروپاشی می کند.

"لکس"دختر یتیمیست که در خانه ی نگهداری از فرزندان بی سرپرست زندگی میکند. او در سن 16 سالگی تصمیم میگیرید که از زندگی در خانه های دیگران خلاص شود و با دوستانش زندگی کند و برای این کار احتیاج به جازه ی والدینش دارد پس با زحمت زیاد پدر خود را که "بیز" نام دارد پیدا میکند. پدر او هم مانند تینایجر ها با دوستان خود در محل کارش (بار) زندگی میکند. پدرش وقتی میفهمد که دختری دارد متعجب میشود ولی یک چیزه دیگه که خیلی عجیب است اینست که مادر دخترک کسی نیست جز "کیت کاسادی"که ستاره ی یک برنامه ی رادیویی است که برنامه ی مورد علاقه ی لکس است......

تامارا به امید استراحت از زندگی از باغ سیب خانواده اش دیدن می کند. او شروع می کند به دوست صمیمی دوران کودکی خود و اکنون مدیر مزرعه، ویل، و آنها با هم تمام تلاش خود را می کنند تا باغ را زنده نگه دارند.

زوئی دیویس و نیک ونتری، که یکدیگر را همانند خواهر و برادر می بینند، مالک و اپراتور اجرای مراسمات عروسی لاکچری در پورتلند هستند.