یک نوجوان اسکاتلندی که پس از خروج مادرش از زندان مصمم است یک زندگی خانوادگی عادی داشته باشد، تصمیم می گیرد تا پول خانه را جمع آوری کند.

کث هارداکور یک پرستار سخت کوش و ماهر است اما به خاطر اینکه دیگران در موردش بدگویی میکنند کارش را از دست میدهد و مجبور میشود برای تامین مخارج دخترش کارهای سختی انجام دهد...

"هروی رتن" از سرکردگان اصلی باندهای موادمخدر که به هجده سال حبس محکوم شده است به همراه خواهرزاده اش به طرز عجیبی بعد از تحمل تنها دوسال حبس مورد عفو سلطنتی قرار گرفته و آزاد می شوند. اما به فاصله بسیارکوتاهی پس از آزادیش "رتن" به طرز مشکوکی به قتل می رسد و پرونده این جنایت به به بازپرسی به نام "جونا گابریل" واگذار می شود که در عملیات قبلی ظاهرا به دلیل اشتباه او همکارش کشته شده و حال پس از سه ماه بیهوشی به سر کارخود بازگشته است. اما ظاهرا او تنها شخص علاقه مند به این ماجرا نیست و اشخاص دیگری هم قصد دارند علت مرگ "رتن" و آنچه را که قصد انجامش را داشته بدانند. ظاهرا معامله مواد بزرگی در شرف انجام بوده و گروهبان پلیسی به نام Foley و همکارش Joseph Bede بنا به دلایلی میخواهند بخشی از این معامله باشند.