اندو ریکو از شهر ناگائوکا بازدید می کند و به داستان های بازیگران مختلف گوش می دهد. او در مورد آتش بازی در شهر و تاریخچه آن، چگونگی ویران کردن جنگ و تغییر شهر و زندگی راوی اطلاعات می یابد. در این فرآیند اطلاعات مبهم بسیار است

روایت هشت قصه: «خورشید از ورای باران»، «باغ هلو»، «کولاک»، «تونل»، «کلاغ ها»، «کوه فیجی در هاله ای سرخ»، «شیطان گریان» و «دهکده ی آسیاب های بادی»...

ژاپن، قرن شانزدهم. «هیدتورا ایچی مونجی» (اکادایی)، حاکم هفتاد ساله ی سه قصر در ناحیه ی اونو، پس از سال ها حکومت مستبدانه تصمیم می گیرد از مقام ریاست خاندان خود کنار رود و حکومت را بین سه پسرش تقسیم کند.

سال 1573. در جنگ بر سر کیوتو، «شینگن تاکه دا» (ناکادایی)، رهبر خاندان «تاکه دا» به دست یک تیرانداز کمین کرده، زخم مهلکی برمی دارد و به برادرش «نابوکادو» (یامازاکی) دستور می دهد تا سه سال مرگ او را مخفی نگاه دارد. «نابوکادو» یک دزد عفوخورده (ناکادایی) را مجبور به ایفای نقش بدل تمام وقت «تاکه دا» «کاگه موشا» می کند.