در زمانی که جنگ داخلی آمریکا با خشونت هر چه تمام تر ادامه دارد، رئیس جمهور امریکا با مسائلی چون ادامه کشتار در میدان های نبرد و درگیری با تعداد زیادی از اعضای کابینه خودش بر سر مسئله منع برده داری و آزاد سازی برده ها کشمکش دارد.

زوجی جوان تصمیم میگیرند که سرپرستی گربه ای خیابانی را به عهده بگیرند و همین تصمیم روی دیدگاهشان نسبت به زندگی تاثیر بسیاری می گذارد...

یک قطار باربری حامل مواد سمی مرگ بار بدون اینکه هیچ راننده ای داشته باشد با سرعت هر چه تمام به سوی شهر کوچک اسکرانتون در ایالت پاسادنای آمریکا در حال حرکت است و فاجعه ای عظیم در راه است.

دولت آمریکا طی مأموریتی ویلسون را به نیجریه می فرستد تا درباره اینکه آیا عراق تلاش دارد که سنگ اورانیوم را برای دستیابی به سلاحهای کشتار جمعی بخرد یا نه، تحقیق کند. وی در گزارش خود اعلام کرد که چنین چیزی حقیقت ندارد ولی دولت آمریکا به عراق حمله میکند. ویلسون در مطبوعات ادعاهای دولت آمریکا مبنی بر خطرناک بودن عراق را اغراق آمیز خواند اما دولت آمریکا همسر ویلسون را که یک مامور مخفی سیا است وارد بازی میکند ...

جان دلینجر نماد خلافکاران امریکایی و بزرگ ترین سارق بانک امریکاست. دستگیر کردن دلینجر هم معنا با مبارزه با تمام بدنه ی تبهکاری شده است. دلینجر یک تبهکار ساده نیست او به مردم احترام می گذارد و می داند که اگر مردم او را دوست داشته باشند به راحتی هر جا بخواهد می تواند پنهان شود امـا…

مادری تنها را به اشتباه به جرم قاچاق مواد مخدر در شهر فقیر تگزاس دستگیر می کنند. حال اون در تلاش است تا خودش را تبرئه کند.

مأمور سابق سیا، »برایان میلز« (نیسن) تحت فشار همسر سابقش، »لنور« (یانسن) با اکراه اجازه می دهد که دختر هفده ساله اش، »کیم« (گریس) با دوستش، »آماندا« (کسیدی) سفری به اروپا برود.اما خیلی زود دو دختر جوان توسط تبهکاران آلبانیایی برای فروش به شبکه های فحشا ربوده می شوند. حالا »برایان« باید وارد عمل شود و بار دیگر از قابلیت های کنار گذاشته شده ی خود استفاده کند. او اگر به سرعت (ظرف کمتر از 100 ساعت) موفق به انجام این مأموریت شخصی خود نشود، دیگر شانسی برای پیدا کردن دخترها نخواهد داشت.

سال های آغازین شکل گیری صنعت نفت، اوایل قرن بیستم. «دانیل پلینویو» (دی - لوییس)، جوینده ی معدن، برای گسترش کسب و کار نفتی خود به کالیفرنیا می رود و برای سلطه بر چاه های نفت «لیتل بوستن» از هچ کاری روگردان نیست...

پل واکر در نقش قاچاقچی خورده پایی است که بعد از یک درگیری که با پلیس داشتند باعث کشته شدن 2 پلیس می شود و به او ماموریت داده می شود که اسلحه ای را که 2 پلیس توسط آن کشته شده اند را سر به نیست کند. اما او این اسلحه را در زیر زمین خانه اش مخفی کرده. اما این کار باعث می شود که اسلحه توسط یکی از همسایگانشان دزدیده شود و بقیه فیلم تعقیب و گریزی است بین جوی (پل واکر) و دارنده اسلحه و از طرفی فشاری که پلیس و اعضای باند خودش به او وارد می کنند است ...

دزدی خرده پا به نام "کازیمو" در زندان نقشه یک سرقت بزرگ را بدست می آورد و تصمیم می گیرد برای عملی کردن نقشه به سرعت از زندان خارج شود ...