در استراحتگاه دریاچه "کومو"، خانم "بنتلی" ، مهمان قدیمی جذاب ، با یک فرد مجرد و خوش تیپ ملاقات می کند . اما زمانی که این مرد علاقه به زن جوان دیگری پیدا می کند ، رفتار بد خانم "بنتلی" پدیدار می شود تا بتواند این مرد را به دست آورد ...

در حالی که در ایتالیا گردش می‌کند، خواننده اپرا آمریکایی رابطه‌ای را با پسر 15 ساله‌اش برقرار می‌کند تا او را از هروئین نجات دهد.

حمله ناموفق تروریست‌ها به سازمان بهداشت جهانی در ژنو، باعث رها شدن یک ویروس سرّی مرگبار می‌شود

امیلیا، ایتالیا، «آلفردو» (دنیرو) از خانواده ای بورژوا و زمیندار، و «اولمو» (دوپاردیو) از خانواده ای دهقان، هر دو روز 27 ژانویه ی سال 1901 به دنیا آمده اند. هر چند که این دو به عنوان بهترین دوستان در کنار هم بزرگ می شوند، ولی دوستی شان به یک رابطه عشق - نفرت بدل می شود...

یک توریست شب را در یک ویلای متروکه اسپانیایی سپری می کند که به نظر می رسد در چنگال ماوراء طبیعی یک ساقی عجیب و غریب، که شبیه تصویری از شیطان است که در یک نقاشی دیواری قدیمی دیده بود، گرفته شده است.

"دنیل دومنیکی" (دلون) یک پروفسور قمارباز است که به شهر ساحلی "ریمینی" وارد شده و برای مدت چهار ماه به عنوان یک جایگزین برای یک معلم دیگر استخدام می شود. رابطه وی با همسرش "مونیکا" (ماساری) در بحران است و او بیشتر وقتش را به همکاران قماربازش "جورجیو" (جیانینی)، "مارسلو" (سالواتوری) و "جراردو" (مرلی) اختصاص می دهد و ...

»شاه لایوس« (بارتولی) فرمان می دهد تا پسر نوزادش، »ادیپ«، را در صحرا رها کنند. اما چوپانی (داوولی) »ادیپ« را نجات می دهد، به دربار کورنت می برد و »شاه پولیبوس« (بلاشمی) او را به فرزندی می پذیرد. »ادیپ« بزرگ می شود (چیتی) و خیلی زود نیز از پیش گوی معبد دلفی می شنود که روزی پدرش را خواهد کشت و با مادرش ازدواج خواهد کرد...

دختر جوانی بنا " وان لی سورف " بعد از مرگ پدرش به این باور میرسد که مادر و عمویش که معشوقه هم هستند , بر علیه پدرش توطئه کرده اند و او را مسموم کردن و ...

جراحی با استعداد با کمک دستیارش زنان جوان را می ربایند . او صورت آن ها را جدا کرده و تلاش میکند به صورت دخترش "کریستین" که در تصادفی تمام صورتش را از دست داده پیوند بزند . همه آزمایش ها شکست خورده و قربانیان کشته میشوند اما او به کارش ادامه میدهد...

ونیز ، سال 1886 ، دوره‏ ى اشغال ایتالیا توسط نیروهاى اتریشى . « کنتس لیویاسرپى‏ یرى » ( والى ) با این که از آزادى خواهان به شمار مى ‏آید به افسرى اتریشى ، « سروان مالر » ( گرینجر ) ، دل مى ‏بازد ...