داستان فردی به نام یوشیتو (نائوتو) که پس از مرگ پدرش، توسط مادرش بزرگ شده است.مادرش رستورانی یاکینیکویی (گوشت کبابی) که پدرش بر جای گذاشته را اداره می کند. یوشیتو از خوردن غذاهایی که مادرش میپزد، لذت میبرد و مردم زیادی رستوران آنها رو عاشقانه دوست دارند.

دو زوج از هم جدا شده و بایکدیگر ازدواج می‌کنند و بچه‌هایشان میکی و یو در این میان گیر کرده اند و عاشق همدیگر می‌شوند.

توکورا یک شرکت حمل و نقل را اداره میکند . یکروز یکی از کامیون های شرکتش دچار سانحه میشود و در تصادف یک آدم کشته میشود و ...

ناتسو که شخصی بسیار موفق میباشد،زمانی که در مسیر بازگشت به خانه است،صدای قیام دهقانانی را می شنود که ...

"تاکاشی" قبلاً یک کشتی گیر بوده و خودش را خیلی جدی می گرفت، اما او شخصیتی طنز داشت. او به پسرش نگفته است که برای زندگی چه کاری انجام می دهد ...

یک قاتل که در شهر بندری سوکاگو با یک رئیس باند به مشکل می خورد، موافقت می کند که با قرار دادن او در تماس با یک قاتل مرموز، با دان خوب شود - یک قاتل که مزاحم نمی داند چگونه با او تماس بگیرد. در عوض او استخدام می کند ...