« دامبو » بچه فیلى در یک سیرک است که به خاطر گوش‏هاى بیش از حد بزرگش مسخره و تحقیر مى‏شود. او به کمک بهترین دوستش ، « تیمونى موشه » ( برافى ) و چند کلاغ ، کشف مى‏کند که مى‏تواند با این گوش‏ها پرواز کند و ستاره‏ى سیرک بشود.

پیرمرد نجارى به نام « ژپتو » آرزو مى‏ کند که کاش عروسک چوبى‏ اش، با نام « پینوکیو » تبدیل به پسرى واقعى مى‏ شد. یک پرى جادویى « پینوکیو » را زنده مى‏ گرداند ؛ اما این آغاز دردسرهاى « ژپتو » است...

جاودگر به دنبال شخصی می گردد تا فوت و فن ها و راز و رمز های مربوط به جادوگری را به وی آموزش دهد و در این بین جادوگر شخصی را به جز "میکی" موش قصه ما پیدا نمی کند و ...

« سفید برفى » یتیم در خدمت نامادرى ‏اش ، ملکه‏ اى شریر و شیطان صفت است.ملکه مى‏ خواهد « سفید برفى » را سر به نیست کند. اما سفید برفى نجات مى‏ یابد و در کلبه‏ ى هفت کوتوله پناه مى‏ گیرد...

میکی ، دونالد و گوفی در حال تمیز کردن یک ساعت بزرگ هستند. از جمله عوارض: میکی با یک لک لک خفته که نمی خواهد آنجا را ترک کند ، مبارزه می کند ، دونالد در بهار اصلی گره می خورد و وقتی ساعت چهار می خورد ، گوفی داخل زنگ است.

میکی و دوستانش روی رودخانه یخ زده ، اسکیت سواری می‌کنند و لذت وافری میبرند . در حالیکه میکی همراه با مینی روی برف ها عاشقانه می خرامند ، دونالد در حال گول زدن پلوتو می باشد ، و در نهایت هنگام بادبادک بازی دچار مشکل می شود ، و این میکی ست که باید او را نجات دهد ...